ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
آیت الله طالقانی اسفند ۱۳۵۷ بر سر مزار دکتر محمد مصدق سخنرانی مهمی را در جمع هزاران دوستدار رهبر نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران ایراد کرد که در حقیقت این سخنرانی بیانگر تفکر و بینش ونگرش این شخصیت عالیقدر میباشد . در این نوشتار فرازهایی از آن سخنرانی نگارش میشود :
خواهران، برادران، فرزندان گرامی، امروز روز خاطرهانگیزی است برای ملت ما، همه در پیرامون تربت شخصیتی مبارز و تاریخی جمع شدهایم .
دکتر مصدق ۱۲ سال پیش در حال تبعید ، در میان این قلعه و بیابان چشم از جهان دوخت ولی قبر او مزار او و نام او ، برای دشمنان ملت وحشتانگیز بود . چه سالهایی که گذشت و مردم ما و ملت هوشیار ما برای زیارت قبر او ، برای زنده کردن نام و نهضت او به سوی مزار او میآمدند و پلیس و ماموران از زیارت کردن و فاتحه خواندن او وحشت داشتند و همه راهها را به روی ما و همه ملت ما، در این گوشه بیابان میبستند.
ما تا چندی قبل چنین روزی را باور نمیکردیم؛ که همه ما از اطراف و اکناک باهم جمع شویم و یاد مصدق و راه و منش مصدق را باز زنده تر کنیم . آنچه من میتوانم در این مکان و در این شرایط به شما ملت عزیز و شرافتمند ایران بگویم فقط تذکرهایی است، که شاید این تذکرات هرچه بیشتر نافعتر باشد .
سالها ملت ایران و ملل اسلامی خواب بودند در این میان از کشور ما مانند سید جمالی قیام کرد از این کشور به آن کشور می رفت تا مردم را بیدار کند . سپس نهضت تنباکو را داشتیم. بعد نهضت مشروطه پدید آمد. چرا نهضت مشروطیت بعد از این همه فداکاری هاشکست خورد . برای اینکه یک عده فرصت طلب و خودخواه آن مسیر مشروطیت را تغییر دادند.
شخصیت دکتر مصدق مانند یک پزشک ماهری ، انگشت روی نقطه درد گذاشت و گفت ما باید در دنیای شرق و غرب ، بیطرف باشیم . تز عدم تعهد را ابراز کرد . تزی که بعدها از سوی «ناصر»، «نهرو» و «سوکارنو» و همه دنبال شد و اکنون رو به توسعه است و گفت بدبختی ما همین انبارهای نفت ما هست . ما نفت نمیخواهیم ، گرسنه میمانیم ولی آزادی و استقلال میخواهیم.
چون وحدتنظر بود نهضت اوج گرفت ، گروههای ملی و دینی و مذهبی همه در یک مسیر حرکت کردند، مراجع دینی مانند مرحوم آیتالله خوانساری، آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام، هر کدام با هم شروع کردند به حرکت و حرکت در آوردن. هر یک به جای خود. فدائیان اسلام، جوانان پرشور و مؤمنی که راه را باز و موانع را برطرف میکردند مانع اول را برداشتند، انتخابات آزاد شروع شد. مانع بعدی را برداشتند صنعت نفت در مجلس ملی شد. فتوای مراجع و علما برای انتخابات و پشتیبانی دولت ملی در تمام دهات و روستاها و در میان کارگران همه یک شعار، یک هدف و یک حرکت شد.
بعد چه شد؟ از کجا ضربه شروع شد. پیش از ضربه خارجی، ضربه از درون خود خوردیم.
عوامل استعمار و استبداد داخلی و جاسوسان اطراف این قدرتها شروع به تفحص کردند و نقطه ضعفها را پیدا کردن. به فدائیان اسلام گفتند شما بودید که این نهضت را پیش بردید. فدائیان میگفتند که ما حکومت تامه اسلامی میخواهیم. به آنها میگفتند دکتر مصدق بیدین است یا به دین توجهی ندارد و خواستههای شما را نمیخواهد انجام دهد. آنها به دکتر مصدق میگفتند فدائیان اسلام جوانانی پرشور و تروریست هستند. باید از آنها بپرهیزید و من که خود در این میان میخواستم بین این دو تفاهم ایجاد کنم دیدم نمیشود. امروز صحبت میکردم اما فردا میدیدم که دوباره چهرهها عوض شده، باز خصومت و توطئه.
مرحوم دکتر مصدق میگفت من نه مرد مدعی حکومت اسلامی هستم نه میخواهم همیشه حاکم و نخستوزیر شما باشم. مجال دهید و بگذارید تا قضیه نفت را حل کنم. فدائیان اسلام میگفتند ما سهم بزرگی داریم و باید خواستههای ما را انجام دهی و بدینترتیب این جناح را جدا کردند وآنها به سویی رفتتند.
دوباره آمدند سراغ مرحوم آیتالله کاشانی ، باز از راه نفسیات که این نهضت از آن توست . دکتر مصدق چه کاره است؟ تمام دنیا به دست توست و جاسوسانی را که ما از نزدیک میشناختیم دور آن پیرمرد را گرفتند و او را از مصدق جدا کردند. یادم هست روزی که در بین مردم گفتوگو بود که مرحوم آیتالله کاشانی از زاهدی حمایت میکند و توطئهای در کار است. به تنهایی به منزل ایشان، واقع در پل چوبی رفتم. تنها بود، در اتاقی به انتظارش نشستم. وقتی که آمد ظرف خربزهای در دست داشت، به عنوان تعارف جلو من گرفت، تا خربزه دیدم گفت: «حضرت آیتالله دارند زیر پایت پوست خربزه میگذارند. مواظب باش!» گفت: نه این طور نیست، حواسم جمع است. گفتم من شما را مرد پاک و مبارزی میدانم . مبارزات شما در عراق علیه انگلستان، فراموشناشدنی است . شما این مزایا و این سوابق را دارید درست متوجه و هوشیار باشید که تفرقه ایجاد نشود، گفت که خاطرتان جمع باشد!
امّا جاسوسان و کارکشتهها دور او را گرفتند ، که بابا تو این چنین هستی ، نهضت مال توست ، سهم بزرگ از آن توست این بیچاره را بادش میکنند .
آن چند نفری هم که اطراف مرحوم دکتر بودند ، به آنها هم گفتند دکتر پیرمرد است و عقلش کم شده ، مردنی است . تو جوانی و تو باید جای او را بگیری . از اینطرف باد تو آسین این کردند ،از اونطرف باد تو آسین اون یکی کردند. و هرکدام را یکطرف بردند . و مصدق تنها ماند و با یک ضربه ، به خانهنشینی افتاد . محاکمهاش کردند، به زندانش افکندند ولی به آن هم اکتفا نکردند و پس از انقضای زندان در همین قلعه سالها زندانی بود . ولی تز و هدف خود را حفظ کرد.
نهضت دکتر مصدق دنیای خاورمیانه را تکان داد. به دنبال آن در مصر انقلاب شد و بعد در الجزایر ولی ما محکوم و متلاشی شدیم.
برادران! فرزندان! انسان چقدر باید تجربه کند . به جای این خودبینیها و گروهبینیها ، خدابین باشیم . خود را در این راه فراموش کنیم و آیندهمان را بنگریم .
پس از شکست دولت دکتر مصدق و پیشامد ۲۸ مرداد “نهضت مقاومت ملی” تشکیل شد، برای آن که این چراغ خاموش نشود و قلوب مردم هنوز باقی باشد. عدهای از فرزانگان و شخصیتهای ملی و دینی از قبیل آیتالله حاج آقا رضا زنجانی ( که جایشان اینجا خالی است) آقای مهندس بازرگان و دیگر رفقا و دوستان این چراغ را روشن نگاه داشتند و آگاهی مردم را بیشتر کردند و مانند دریا گاه طوفانی یا آرام، ولی در درون پر از طوفان.
این نهضت ادامه یافت و دستگاه استبدادی و سلطنت منهدم شد ولی باید تجربههای سابق خودمان را در نظر بگیریم.
همه فرزندان ما، برادران عزیزان ما، با حسن نیتی که شاید اکثریت به من دارند، به عنوان یک پند، تذکاری پدر رنجوری که اواخر زندگیاش را میگذراند و جز خیر و صلاح چیزی برای ملتش نمیخواهد امیدوارم کسی دلخور نشود، ما صلاح همه را میخواهیم. من هیچ کینه، بغض و یا محبت و کشش خاصی نسبت به گروهی ندارم.
ولی همه باید مراقب خصلتها و روحیات و نفسیات و خودخواهیهای خودمان باشیم .
مصرف گرایی و رفاه طلبی در غیاثکلا به گونه ای آرام و بی صدا در حال شکل گیری است که اگر تاثیرگذاری آن بر روابط انسانی و ارتباطات اجتماعی قدری بیشتر از قاعده کنونی شود ، نگران کننده خواهد بود .
اگر چه طی چند سال اخیر این روستا از لحاظ اجتماعی و اقتصادی، شاهد فراز و فرودهایی بوده و در این مدت علاوه بر تغییرات فیزیکی در نوع بناها ، تشابهات و حتی تضادهایی میان آدمها و ارتباطات آنها در زمان حال و زمان قدیم بوجود آمده است . اما با این حال طرز فکر و نوع رفتارها و نحوه زندگی و کلیّت آئینها و سنتهای جاری و ساری در روستا ، هنوز همان است که در گذشته وجود داشته و چندان عوض نشده است .
ما وظیفه داریم وضعیت فرهنگی جامعهای که در آن زندگی میکنیم را به همان صورتی که هست حفظ نمائیم . هرچند حفظ فرهنگ و سنت جامعه ای که بطور تمام عیار غرق در نو شدن باشد ، کاری بس دشوار است . ولی میتوان امیدوار بود که همین جامعه در کنار برخورداری از مواهب تمدن و امکانات رفاهی ، نحوه زندگی و آئین نیاکانش را فراموش نکند .
همه میدانیم که مردم روستا با آمدن برق و جاده و تلویزیون و ماشین ، تنهائی و خلوت و غربت را تا حدی تجربه کردهاند ، و بهتر و بیشتر بر این امر واقف هستیم که با ورود امکانات رفاهی جدیدتر و امروزی ، میتواند سردرگمی و از خودبیگانگی نیز بر زندگی مردم روستا سایه افکند .
با عنایت به اینکه در جامعهی روستائی ما ، جمع همیشه بر فرد مسلط بوده است . و از آنجا که مذهب و حب به وطن (ناسیونالیسم ) منادی و مایه استحکام این جمع گرایی بوده و هست ، لذا همواره این دو ارزش است که مفهوم و معنی زندگی روستائیان را تأمین مینماید . بر این اساس اگر مصرفگرایی ورفاه طلبی موجب شود که جماعت تأثیرگذار بر سرنوشت روستا ، از خویش سلب مسئولیت نموده و از جمع گرایی و منادی آن ( مذهب و وطندوستی ) فاصله گرفته و قدرت انتخاب و تصمیم را به فرد یا افراد واگذار کنند ، در آنصورت دیری نمیپاید که با روستایی مواجه شویم که هویتش از ارزشهای انسانی و اجتماعی مسخ ، و با ریشههای دیرینهی فرهنگیاش بیگانه باشد .
این چه شور است که در دور قمر میبینم
همـــــــه آفاق پر از فتنــه و شــر میبینم
دختــــران را همه در جنگ و جدل با مــادر
پســــران را همه بدخواه پـــــــدر میبینم
هیــچ رحمـــی نه بـــرادر به بــــ رادر دارد
هیــچ شفقـت نه پـدر را به پســر میبینم
اسب تازی شـــــــده مجـروح زیــــــر پالان
طـــوق زریــن همه بر گردن خـــر میبینم
ابلهان را همه شریت ز گلاب است و شکر
قـــوت دانا همه از خون جگـــــــر میبینم
هـــــر کسی روز بهـــــی میطلبد از ایام
مشکل این است که هر روز بتـر می بینم
پنـــد حافظ بشنو ، خواجه برو نیکـــی کن
که من این پنـــــد به از گنـج گهر می بینم