نام رابعه عدویّه ، امالخیر و نام پدرش اسماعیل عدویّ بود . وی در سال 99 قمری متولد شد . هنوز
نوجوان بود که پدر و مادر خود را از دست داد ، پس از مدتی در بصره قحطی
سختی پدیدار شد و خواهران رابعه پراکنده شدند و او نیز چون
از خانه بیرون رفت . ظالمی او را دید و گرفت و به شش درهم فروخت و خریدار
او را به کارهای مشقتبار وامیداشت . تا اینکه روزی رابعه از
جایی گذشت نامحرمی او را دید و قصد او کرد ، او دست به دعا بلند کرد و به
خدای تعالی عرض کرد :« خدایا غریبم ، یتیمم ، اسیرم ... و تو میدانی که جز
به رضایت کاری انجام نمیدهم و حاضرم به هر بلایی دچار شوم به شرط آنکه از
من راضی باشی !» ، ندایی شنید که از آینده درخشان او نزد خداوند خبر میداد ،
بدین ترتیب زمینه ورود او به طریقت الهی فراهم شد . این اتفاق وقتی مسلم
شد که رابعه مزه شیرین عبادت را چشید و از هر فرصتی استفاده کرد تا حلاوت اطاعت از حق تعالی را بیشتر بچشد . نقل
است که یک شب خواجه و سرور او از خواب بیدار شد و از روزنه خانه به بیرون
نگریست . رابعه را دید که سر به سجده نهاده است می گوید : «الهی تو می دانی
که هوای دل من در موافقت فرمان تو است و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو است . اگر کار به دست من باشد یک لحظه از عبادت تو غفلت نمیکنم ولی تو مرا
تحت نظر سلطه آفریدهای و از آفریدگان خود کردهای » . وقتی خواجه این
جریان را دید و مناجات او را شنید رابعه را آزاد کرد. پس
از آن رابعه روی در بیابان نهاد و سفر حج آغاز کرد .
رابعه در عمر خود هرگز شوهر نگزید و با خلق
مزدور و ریاکار سر نکرد و با آنان به گفتگو و مصاحبت ننشست . البته
خواستگاران زیادی از او درخواست ازدواج کردند اما وی پاسخ مثبت نداد و تنها
چیزی که در جواب آنان می گفت این بود که : « در من جودی و اختیاری نمانده
است ، مرا از او باید خواست . »
رابعه
عدویه به شهادت خاص و عام در کشف حقایق عرفانی ، مقام بلندی یافته است ، بطوریکه
هر زنی را که می خواهند به مقامات معنوی بستایند ، او را به
رابعه مانند میسازند .رابعه
عدویه با توجه به اقداماتی که کرده و تحولاتی که در عرفان به عمل آورده
مورد عنایت و اهتمام خاص و عام بوده است و بزرگان عرفان او را در عصر خود
حجّت میدانستهاند .
نقل است که رابعه روزی
بیمار شد ، سبب بیماری پرسیدند ، گفت : « نظرت الی الجنه ، فادبنی ربی » ؛« در
سحرگاه دل ما به بهشت میلی کرد ، دوست ما با ما عتاب کرد این بیماری از
آن است» .
و نیز در مقام عرفانی این زن همین بس که در تعریف صداقت و راستی بگوید
که « راستی آن است که بر عتاب مولا شاکر باشد ».
رابعه به جهت مزیتی که در کمالات انسانی و فضایل نفسانی داشته و عموم راهیان و سالکان طریقت بر این مدعا صحه نهاده اند نسبت به بسیاری از مردان عصر خود برتری داشته است و از این جهت او را تاج الرجال (تاج مردان ) لقب دادهاند .
اگر بخواهیم مهم ترین اقدام رابعه را یادآور شویم باید از تحولی که او در عرفان اسلامی به وجود آورد نام ببریـم و آن وارد کردن مفهوم عشق و محبت الهی در عرفان اسلامی است . از این جهت که رابعه در عرفان و سلوک عرفانیاش به عشق و محبت توجه عمیقی مبذول میداشت لذا او را امام عاشقان دانستهاند و ازآن جهت که محبت رابعه به خوف الهی آمیخته بود ، او را پیشوای عارفان اندوهگین نام نهادهاند . چرا که رابعه بسیار گریه میکرد و خوف الهی سراسر وجود او را گرفته بود .
وی بر خلاف صوفیان که در زیباییهای جهان جمالحق را مطالعه میکردند ، همواره
به زیباییهای جهان ظاهر بیاعتنا بود . در یک شب بهاری ، خادمهاش او را
بیرون خواند و گفت " از خلوت بیرون آى تا شگفتىهاى خلقت بینى" وی در جواب گفت : « به خلوت در آى تا عجایب خالق بینى » .
زندگی
رابعه سراسر سادگی بود . سخنانش در بیان سوز و محبت ، تاثیری بی مانند
داشت . ظهور رابعه و تعالیمش نقطه عطف تصوف بود که تدریجاً از زهد خشک
مبتنی بر خوف و خشیت ، به معرفت مبتنی بر عشق و محبت گرائید .
در سخنانی که از او به یادگار مانده به اهمیت محبت و عشق اشاراتی دارد . نقل است که میگفت :(میروم آتش در بهشت زنم و آب در دوزخ ریزم تا این هر دو حجاب رهروان از
میانه برخیزد و قصد معین شود و بندگان خدا ، خدا را بی غرض و نه به امید
بهشت و یا خوف از دوزخ خدمت کنند » .
هر
چند که رابعه بنیانگذار نگرش محبت آمیز در
عرفان اسلامی است ، اما محبت و ارادت او به خداوند ، او را در زمره کسانی
قرار نداده است که تنها رجاء و عشقالهی را در وجود خود متجلی ساخته و از
خوف الهی غافل ماندهاند . به همین جهت او در صدد کتمان حسنات برمیآمد و
به دیگران هم توصیه میکرد همانطور که گناهان خود را استتار میکنند ،
نیکیهای خود را نیز بپوشانند . چرا که اظهار خوبی برای آدمی نقص است و
زمینه خودنمایی را فراهم و سبب خودستایی آدمی میشود . دعا و خواست رابعه در واقع ترجمان
دعایی از امام حسین (ع) در روز عرفه است که فرمود : خدایا کسی که خوبیهای
او بدی است بدیهایش چگونه بد نباشد » .
رابعه در سایه عنایت خداوندی به مقامی رسیده بود که هیچگونه احساس نیازی به مردم نمیکرد . نقل است که او هرگز از مردم
چیزی نپذیرفت و میگفت : " مالی حاجه بالدنیا " مرا به دنیا نیازی نیست .
مرگ
از دیدگاه رابعه وسیلهای جهت رسیدن به لقای پروردگار و چشم در چشم او
دوختن و به وصل او رسیدن بود . رابعه نیز مانند مولوی از شنیدن ندای مرگ سرمست میشد و ندای « اقتلونی »
سر میداد . چون زندگی خود را در مرگ مییافت .
اقتلونی اقتلونی یا ثقات
ان فی قتلی حیاتاً فی حیات
زندگی بی دوست جان فرسودن است
مرگ حاضر غایب از حق بودن است
بالاخره رابعه در سال 180 هـ . ق وفات کرد و
در بیت المقدس مدفون گشت و مزار وی
زیارتگاه اهل سیر و سلوک و عرفان گشت .