ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
هر چه از اهمیت انسان اجتماعی و انسان منفرد بگوئیم کم گفتهایم. انسانی که سازنده ی تمام چیزهاییست که ما به عنوان فرهنگ و تمدن بشری از آن ها نام میبریم. مرسوم است که وقتی سخن از فلسفه میشود از سقراط سخن بگوییم ، وقتی سخن از علم می شود از نیوتون یاد کنیم ، وقتی سخن از هنر میشود ذهنمان به طرف داوینچی معطوف شود ، و اینها نمونههایی هستند از انسانهای عالیقدر و عالیمقامی که جهان را دگرگون کرده اند.
اما اینها همه نمونهاند ، نمونهای از کل بشریت . به عبارتی اگر انسان و فعالیت او از زمان تبدیلاش به انسان کنونی نبود ٬ اگر تفکر او در مورد از کجا آمدن باد و باران و آتش نبود ٬ اگر توانایی او برای کشیدن نقش حیوانات بر در و دیوار غارها نبود ٬ اگر نیاز به زندگی اجتماعی او در کنار زندگی فردیاش نبود ٬ بدیهیست که نه سقراطی بود نه نیوتونی نه داوینچییی و این موجود ٬ حیوانی بود مانند حیوانات دیگر ٬ با نوعی زندگی غریزی و تمام تلاشاش برای ماندگاری و بقا بود و بس .
دین در ادامهی جادوگری ٬ و ایمان در ادامهی باور به خرافات غیر قابل توضیح ٬ بخشی از نیاز انسان بود برای مقابله با ناشناختهها و صد البته نقش حیله گرانهی جادوگرانی که به دنبال کسب قدرت و ثروت بودند و مومنانی که اگر رازی از رازهای خرافی در مقابل چشمانشان آشکار میشد باز بر همان خرافات پای میفشردند چنان که همین امروز در قرن بیست و یکم در امریکا کسانی هستند که تئوری تکامل را رد میکنند و عده ای نیز اعتقاد راسخ به مسطح بودن زمین دارند!
اما چرا انسان نیاز به عقیده ای راسخ و بی بروبرگرد برای زندگی دارد و علاقهای به شک کردن ندارد ؟
انسان به طور طبیعی به دنبال آرامش است و آرامش خیال ٬ بخشی از آرامش انسانیست و شک و تردید و دودلی مانع آرامش است و ایمان به یک دین و قبول یک عقیده و سکون و انجماد فکر در این چهارچوب او را به آرامش میرساند. حقیقت این است که شک و تردید اگر عمق بسیار پیدا کند میتواند باعث فلج فکری انسان شود . اساسیترین کاری که فلسفه در عصر ما میتواند انجام دهد اینست که به انسان یاد بدهد چگونه با وجود عدم قطعیت پدیدهها دچار چنین فلج فکری نشود . این کار البته از همه کس بر نمیآید و جز عده ای که اهل فلسفه و علم هستند کس دیگری به دنبال این گونه "بازی" های فکری نیست.
اینها اما بازی نیست ، کشف تدریجی حقیقت است. چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید چه آرامش ما در هم بریزد چه نریزد٬ انسان (حتی مومن ) در جست و جوی حقیقت است. برخی این حس حقیقتجویی را سرکوب میکنند و مجال رشد به آن نمیدهند (چنان که آقای مطهری معتقد بود اگر کسی ایمان دارد نباید برای او با طرح سوال ایجاد شک و تردید کرد) برخی دیگر چون فیلسوفان و اهل علم ٬ عالما و عامدا به این حس مجال رشد میدهند و به شکل سیستماتیک به دنبال کشف حقیقت میروند .
اما ابعاد ناشناختهها فراتر از آن چیزیست که در ذهن ما بگنجد. می گویند اگر عمر تخمینی پانزده میلیارد ساله ی جهان را میان فروردین تا اسفند یک سال فشرده کنیم نوع بشر حدود ساعت ده و نیم شب روز آخر اسفند به وجود آمده ٬ آتش در ساعت ۱۱و ۴۶ دقیقهی همین روز مهار شده و کل تاریخ مدون بشری ده ثانیه آخر این روز را تشکیل میدهد! حال چگونه می توان انتظار داشت که نوع بشر که تنها یک دقیقه از این یک سال را به صورت نظاممند در جست وجوی شناخت جهان پیرامون خود بر آمده در این مدت اندک موفق به شناخت کل آن شود ؟
طبیعیست که چنین توقعی نمیتوان داشت بنابراین انسان دست به ایجاد موضوعات ایمانی برای خود میزند که بخشی از آن در عالیترین شکل خود تبدیل به دین و مکتب و ایدئولوژی میشود. و ای کاش اینها تنها به امور شخصی انسان کار داشت و ابزار متولیان آن برای کسب قدرت و مکنت و ثروت و حکمرانی بر انسان نمیشد . و ای کاش انسانها را در زندان دین و عقیده محبوس نمیساخت.
با تمام این احوال و به رغم تمام این مصائب گروهی هستند که حاضرند تمام تردیدها و دودلیها و تکفیرها و حتی رنجها و شکنجهها و مرگها را به جان بخرند و بخشی ، گیرم حتی بخش بسیار کوچکی ، از حقیقت را آشکار کنند. اینجاست که ارزش انسان و ضد ارزش ایمان مشخص میشود . پس این انسان است که باید صاحب و مالک همه چیز باشد و نه ایمان. انسان است که باید بر عقیده چیره باشد نه عقیده بر انسان. انسان باید به طور فردی و اجتماعی مورد احترام قرار گیرد و نه تفکراتی که تا به امروز برای خودشان وجههی قدسی قائل شده اند.
انسان صاحب حق است صرف نظر از رنگ و نژاد و عقیده و زبان و جنسیت. انسان اساس است و نه هیچ چیز دیگر . در این صورت دیگر فرق نمیکند که بمبی گوشت و پوست زن و بچهی فلسطینی را بدرد یا گوشت و پوست زن و بچه ی اسرائیلی را . فرقی نمیکند به نام اسلام حقوق انسان و منزلت انسانی زیر پا گذاشته شود یا به نام یهودیت یا به نام کمونیسم و یا به نام دموکراسی . اصل و اساس در این شکل از تفکر معلوم است: انسان! و در زمانه ای که در بسیاری کشورها حق انسان زیر پا گذاشته میشود . تمام قدیسان و پاکان و اولیاء دینی و پیامبران و اندیشمندان و راهبران و راهنمایان و هادیان ، همه وهمه بر این تفکر تاکید داشتند و به شیوههای مختلف این پیام را به گوش مردم رساندند و خویش را فدای آن کردند تا جادوگری و جادوگران ٬ دینداری و دینبازان ٬ مکاتب ضد انسانی و مکتب گرایان ٬ نتوانند شرافت و کرامت انسان را تحت الشعاع آرمانهایی سازند که آن آرمانها برایشان ثروت و مکنت و قدرت و قداست حاصل میآورد . و فاطمه (س) سمبل اعتراض و مقاومت برای حفظ جایگاه رفیع انسان و رسواگر سوداگران و دین سازان و دین بازان و ..... بود و بس . و بهمین دلیل او و شوهر و فرزندانش متهم به بیدینی و ضد مردمی و خارجی و ...... بوده و به همین اتهام طرد و مجازات و قربانی میشدند .