ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
ساعت 13 روز چهارشنبه ، از اراک عازم آمل شدم و در اولین ساعات روز صبح پنجشنبه (صبح خیلی زود) در قبرستان روستای بینمد حضور یافته و با فاتحه خوانی بر سر مزار مرحوم که در دو قدمی قبر مادرش حاجیه خدیجه غلامی دفن شده بود ، آرامش نسبی برای خویش حاصل نمودم .
و چون در آن صبح زود هنوز هیچکدام از اعضای خانواده داغدار و اهالی محل از خانههاشان خارج نشده بودند لذا صحن قبرستان و مسجد خلوت بود و کسی در آنجا حضور نداشت و من با استفاده از آن سکوت سرشار از ناگفتهها ، ضمن میخکوب شدن به عکس مرحوم که روی پلاکارد نقش بسته بود ، با آن مرحوم تازه گذشته و اموات مدفون در آن آرامگاه ، هزاران گفته و ناگفته را زمزمه میکردم .
بعد از فاتحه خوانی برای تک تک اموات که یکی از آنها متعلق به عزیزترین عزیزانم یعنی مادرم بود ، کمی در قبرستان پرسهی عارفانه زدم و از پلاکاردهای مربوط به فوت حاج سید زین العابدین بازدید کردم و از آنها عکس گرفتم .
سپس از قبرستان خارج شدم و آرام و آهسته به سمت منزل مرحوم که در منتهی الیه جنوب روستا قرار داشت ، به راه افتادم . ده دقیقه بعد جلوی منزل چشمم به پلاکارد منصوبه بر درگاه خانه افتاد که از طرف دامادهای مرحوم تهیه شده بود . و یادم افتاد که مرحوم دارای چهار فرزند اناث بود که من خردسالی آنها را دیده بودم و اکنون که هر چهارتای آنها ازدواج کرده بودند ، من نه شوهرانشان را دیده بودم و نه آنها را می شناختم و متاسفانه حتی نامشان را هم نمیدانستم .
مشغول تماشا و خواندن پلاکارد بودم که دایی بزرگوارم حاج سیدحسن سخایی پدر مرحوم سید زین العابدین از خانه خارج شد تا به مسجد برود . ضمن روبوسی و دیدار از او ، مراتب تسلیت و تأثر و همدردی خویش را خدمت این پدر داغدار اعلام کردم و باهم به سمت مسجد روانه شدیم .
توی راه با حاج دایی در خصوص جزئیات بیماری مرحوم و چگونگی وضعیت مراسم تدفین و ترحیم از ابتدای روز واقعه تا آنروز صحبت بعمل آمد و معلوم شد که جمعیت بی سابقهای طی این چند روز برای تسلیت گویی حضور یافتهاند و برای مراسم فردا ( هفتم) تدارک غذا برای هزار نفر خواهند داشت . و در تمام این ایام و برنامه فردا نقش حاج سید عیسی سخایی بطور همه جانبه بسیار چشمگیر و موثر و مفید بوده و خواهد بود .
در حیاط مسجد جنب و جوشهای منسوبین عزادار برای اداره مراسم بعدازظهر و فردا مشهود بود . برادران مرحوم (حاج سید اسماعیل و حاج سید صالح ) که سایه حمایتهای آنها بر زندگی برادرشان گسترده بود ، اکنون نیز جهت برگزاری مراسم آبرومندانه برای برادر دوست داشتنی خود ، فعالیت زائدالوصفی از خود بروز میدادند .
دامادهای مرحوم هر کدام به سهم خود گوشه ای از کار گرفته بودند و علاوه بر نقل وانتقال وسائل و اجناس با موتور و ماشین وانت ، در خصوص پذیرایی از مهمانان در داخل مسجد نقش به سزایی ایفا میکردند .
داماد اول : آقای مهدی حسین زاده کریمی
داماد دوم : آقای ذبیحاله رضایی
داماد سوم : آقای هادی پسند
داماد چهارم : آقای یاسر تقیزاده کریمی
علاوه بر دامادهای مرحوم ، برادرانِ همسر مرحوم ، آقایان (سیف اله - شیداله - سقّا) مهدوی ابومحلهای نیز در کلیه امور همکاری و تلاش بی شائبهای ارائه میکردند .
در کلیه مجالس ترحیم مرحوم مغفور خلدآشیان حاج کربلایی سیّد زینالعابدین سخایی ، قرآن توسط یکی از فرهیختگان اهل یوش حاج علی اسفندیاری تلاوت گردید . نامبرده که از بستگان همسر دوم حاج دایی سید حسن میباشد ، تلاوت قرآن را بسیار مسلط و سنگین و وزین انجام میداد . جناب آقای حاج علی اسفندیاری در مراسم روز هفتم نیز تلاوت قرآن و ختم الرحمن را برعهده داشت .
در کنار آقای حاج علی اسفندیاری ، برادر زادهی مرحوم ، آقای سیدحسن سخایی (فرزند سید صالح) نیز به تلاوت قرآن میپرداخت و علاوه برآن ، این نوجوان دبیرستانی ( سیدحسن سخایی ) در مراسم بعد از ظهر روز هفتم ، بر سر مزار ، سوگنامهی سوزناکی خطاب به عموی تازه درگذشتهی خود ، قرائت نمودند که دلها را بسیار سوزاند و اشکها را جاری کرد .