ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
خروج امام حسین از مدینه در حقیقت خودداری از تأیید حکومت یزید بود و این خودداری یک حرکت آگاهی بخش به تمامی جوامع در همه اعصار و قرون است . که هرگز زیر بار حکومتی که برمبنای قاعدهی عصمت حقوقی خود را مصون از نقد واعتراض میداند ، نروند .
کسانی که سعی می کنند حرکت اباعبدالله الحسین (ع) را قیامی صرفاَ سیاسی و برای تشکیل حکومت و بدست گرفتن قدرت نشان دهند ، در حقیقت با تحریف ماهیت و ابعاد اصلی این حرکت ، ماهیت معرفتی و آگاهی بخشی جرکت امام حسین را استتار میکنند تا در سایه آن ، باور مردم بر قاعدهی " مصونیت حقوقی حاکمان اسلامی از هرگونه نقد و اعتراض " را قوام بخشیده و ماندگار نمایند .
رفتار امام حسین در حادثه کربلا ، خارج از رسالت کلی امامت و سیره امامان پیشین ( حضرت امیر (ع) و امام حسن (ع) ) نبود . زیرا وظیفه اصلی امامت در استمرار نبوت ، آسیب شناسی جامعه دینی و حفظ اصالت ها و معیارهای دینی از تحریف و تفسیرهای نادرست و ابزاری است .
ابداً و هرگز حکومت کردن و تصاحب قدرت و نیز کشورگشایی و توسعه اقتدار سیاسی ، هدف هیچ یک از امامان معصوم نبوده است . بلکه رسالت امامت دقیقا تبیین و حراست از "حقیقت دین" به منظور جلوگیری از آلودگیِ معیارهای اخلاقی و دینی به تحریف ها و تفسیرهای قدرت طلبانه و منفعت جویانه میباشد . و مهمتر اینکه هرگز این رسالت ( یعنی اصلاح جامعه دینی ) را از طریق غیرحق و بغی و فساد و جبر و تحمیل دنبال نمینمودند . علی (ع) در خطبه 79 نهج البلاغه می فرماید : راه اصلاح شما (مردم) را می دانم ولی حاضر نیستم این اصلاح را به قیمت فساد خودم انجام دهم . یعنی اگر من شما را به زور به مسیر درست وادار کنم ، خود را به فسادِ " إجبار و تضییع اراده و حق انتخاب شما " گرفتار کردهام . و باز علی در خطبه 216 نهج البلاغه میفرماید : من در جایگاهی نیستم که خود را بالاتر ازخطا کردن بدانم . این اشاره به " شخصیت حقوقی حاکمان و قدرتمندان " دارد که هرگز معصوم و مصون از خطا نیست ، پس فراتر از نقد و نظارت عمومی قرار ندارد ، حتی اگر شخصیت فردیای که محور و مرکز قدرت و حکومت است ، امام معصوم باشد .
اگر جه در یک جامعه دینی ، پذیرش رهبری و ولایت کسانی همچون امام علی و امام حسین و امام ......... (علیهمالسلام ) یک وظیفه قطعیِ دینی است ، اما این وظیفه همچون سایر وظایف دینی چه در حوزه زندگی فردی و چه در حوزه زندگی اجتماعی ، بر اساس " اراده آزادِ فرد و جامعه دیندار " عینیت مییابد و هرجا و هر زمان به میزانی که تحمیل و إجبار وارد شود ، دینداری و ایمان رخت برمیبندد . ذات دین با هیچ گونه إجبار و إکراه قابل جمع نیست .
در منطق دین، هیچ فرد یا گروهی نمی تواند بدون اراده و رضایت عمومی و با اتکا به زور و إجبار برای تشکیل حکومت اقدام کند . در منظر اسلام تشکیل حکومت تنها زمانی مشروع است که برآمده از خواستِ عموم جامعه بوده و همه در آن مشارکت و نقش آفرینی داشته باشند .