ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
و بهار که می آید ، برکتی ارجمند با خود میآْورد و ما سفره هفتسینمان را میگستریم .
و چرا هفت ؟ زیرا که هفت عددی مقدس است با تمامی راز و رمزهایش ، به کهنگی عمرآدمی و عمرجهان .
از هفتآسمان و هفتروز آفرینش و هفتشگفتیگیتی و بسیاری هفتهای دیگر که بگذریم ،
به هفت صفت فردا میرسیم .
به راستی و روشنی و کمال و نیکویی و توانایی و امانت و احترام .
که آدمی را آموزگارانند .
واز یاد نمیبریم هفت سین را ،
که سبزکردن سبزه ، بیادآوردن زمین است که بارور میگردد و بقدم نوروز ، مخمل سبز بهاران را میگسترد .
و سبز ، که رنگ خداست به حُرمت طراوت و شادابی وحیات بخشیاش .
و آب ، که نماد صفا و روانی و روشنی است .
و ماهی ، که نماد حرکت است و زایش .
و آب و ماهی ، که نشان از آناهیتا ایزدبانوی برکت و عشق و محبّت دارد .
و ترنج رها شده در آب ، زمین است که میچرخد در منظومه خداوند تا از خورشید نیرو بگیرد .
و انار ، که مقدّس است و نشانی فزونی و نعمت در این سفره بهاری .
در این هفت سین ، هرچه هست همه خوب است و متبرّک ، همه خوب است و زندگیبخش ، با تمثیلها و رازهایی به کهنگی عمر آدمی .
و حاجیفیروز ، با آن صورتک سیاه و شنل ارغوانی و تاج زرّین که با جشنسوری پیدایش میشود و میماند تا نوروز ،
و میخواند زندگی را شاد و پرفروغ ، ایزد است فروآمده از جهان مردگان که پوشیده روی به دیدار بازماندگان ، خیرات خویش طلب میکنند .
و همین رسم زیبای پوشیدن روی و قاشقزنیشان ، که امروزه در کسوت جشن هالوین (جشن مردگان) در غرب ظاهر شده است .
و جشنسوری ، خبر از مرگ شب دارد و خبر از زایش خورشید روشنیبخش .
و مگر نه اینکه آدمی از مینو به گیتی میآید تا با ساختن و ساختن و ساختن ، خویشسازی و خویشکاری خویش به انجام رساند و اگر چه به رویای نوشخند نبیرهاش ، دیگربار از گیتی به مینو بازگردد .
پس به شادی آتش بیفروزیم تا دستان نسیم به نوازش درآید و سرمای سختجان بفرساید و ابر گهربار بر سر سبزه ببارد با عطر اسپند و آویشن ،
تا اهریمنان بگریزند و ما جان تازه بگیریم ، و بدویم تا ستاره ، تا نور ، تا نوروز ،
و توشه مینو انباشت کنیم در همپرسی عزیزان از دست رفته و آبی بر قبور بریزیم و شمعی برآن بیفروزیم .
و اگر دردمندی و یتیمی در میان ما بود از سر مهر و عطوفت سلامش گوئیم و دستگیرش شویم .
و چه زیباست که پیوسته سنّتهای درست و متبرّک و انسانی احیاء شوند و بدعتهای نادرست و نامردمی به گورستان فراموشی سپرده شوند .
و یادمان نرود که در پایان این سال پیمان وفا بندیم و امانت عشق و صبوری را به ودیعه گیریم و باور کنیم که از پس هزارهها ، نوروز بر گردن گیتی بافههای سبز میبافد و روشنی و امید به خانهها می آورد . و اینکه نوروز هزاران سال دیگر میماند همچنان که تا کنون مانده است .
پس در بهاری که از راه میرسد نوروز را مبارک داریم . و از پس دوازده روز شادی و بیغمی ، سبکبار و بهاری ، فلک را سقف بشکافیم و دور از هرچه نحوست ورنج ، سبزه ها به آب جویباران بسپاریم که به باور نیاکانمان ، سیزده نوروز روز استقبال است روزی که آفتاب و ماه رویاروی یکدیگر میایستند .
و بهمین دلیل ، این روز را مردمان به شادی و سرور و سپیدبختی و گشایش کارها میسپارند و آوازخوانان و نغمه پرداز ، دختران رو به قبله سبزه گره میزنند و زنان سترون کلوخ در آب روان میاندازند و آب را به حق اولیاء و پاکان سوگند میدهند تا سال دیگر از نعمت فرزند بهرهمند شوند .