کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

گشتم نبود ، نگرد که نیست

همکارم همینکه دانست مازندرانی هستم ، از من خواست اکنون که فصل برداشت و فروش برنج جدید است کمکش کنم تا بهترین برنج را تهیه و خریداری کند .

به او گفتم : بهترین برنج از نظر تو چگونه برنجی است .

گفت : 30 سال پیش آشنایی داشتیم که برای ما برنج می‌فرستاد ، عجب برنج خوش طعم و بو ، و پُر و پیمونی بود. بعد از اون نه تنها دیگه نتونستم برنجی مثل اون برنج را پیدا کنم ، بلکه هرسال که میگذرد برنجی که خریداری میکنم نسبت به سال قبل بدتر و نامطلوبتر است.

به او گفتم : اگر منظورت از بهترین برنج ، برنج 30 سال پیش است امکان ندارد که آنرا حتی در خواب ببینی. شما باید از بین برنجهای موجود ، بهترین را تهیه کنی .که فعلا برنج طارم است .

گفت : طارم یکدست میخام که قاطی نداشت باشه .

گفتم : شرمنده‌ام که نمیتونم کمکت کنم .

گفت : چرا ؟

گفتم : آخه  "گشتم نبود نگرد که نیست"

گفت : یعنی حتی کشاورز و زارع هم طارم یکدست نداره .

گفتم : بعید میدونم .

گفت : یعنی آنها هم خراب شدند. 

گفتم : خودشون نه ، ولی محصولشون بله.

گفت : چطور شد که اینطوری شدند .

گفتم : النّاسُ عَلَی دینِ ملوکِهم

با لحن شیرفرهاد برره‌ای گفت : اینی که گفتی یعنی چه ؟

گفتم : همان شعر معروف (اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی // بر آورند غلامان او درخت از بیخ).

و ادامه دادم :

قبل از انقلاب ، بخش زیادی از جامعه برنج خور نبودند و شاید در سال 25 وعده برنج پخت نمیکردند . بعد از انقلاب توزیع کوپن برنج باعث شد که حتی اونهایی که فقط شب عید پلو میخوردند ، به جرگه برنج‌خورها در آیند . و همین امر موجب شد تا تقاضای جامعه نسبت به این محصول آنقدر بالا رود که حتی برنج وارداتی نیز پاسخگوی آن نباشد ، و دولت ناگزیر شود تا طرحهای برنج پرمحصول و کم کیفیت را اجرا نماید و برنجهای آمل 1 و آمل 2 و هراز و .... را اجرایی نماید. از آنجا که این برنجها ظاهری زیبا و شکیل داشت و باطنش نامطلوب بود لذا :

1- ابتدا بعضی تجّار عمده‌ی سودجوی تهرانی چشم ظاهربین جامعه را با قاطی کردن برنج پرمحصول و برنج محلی پُر کردند و برنجهای مونتاژی را به قیمت برنج محلی به خورد جامعه دادند .

2- وقتی تجار عمده‌ی (غیر شمالی) سایر مناطق ایران متوجه این امر شدند ، بعضی ازآنها هم به عمل شریف قاطی کردن برنج ، مبادرت ورزیدند. 

3- اختلاط برنجهای مرغوب و نامرغوب ، کم کم فراگیرتر شد و بعضی از تجار خرده پا و بنکدارهای غیر مازندرانی نیز دچار این سودجویی شدند .

4 - بعضی تجار عمده شمالی(مازندرانی و گیلانی) ، وقتی از موضوع مطلع شدند ، خود را برای ارتکاب به این عمل ذیحق‌تر دانستند و صادر نمودن برنج مخلوط به خارج استان را در دستورکار خود قرار دادند. 

5- کم کم سایر برنج فروشان شمالی (اعم از تجارعمده و تجّارخرده پا) تقریباً همگی به جامعه مخلوط کنندگان برنج پیوستند.

6- وقتی بعضی شالیکوبیهای شمال متوجه عمل برنج فروشان شدند ، زحمت آنها را کم کردند و به مخلوط کردن برنج در همان کارخانه شالیکوبی پرداختند .

7- این عمل گسترش یافت و تقریباً تمامی شالیکوبی‌ها و بوجاری‌های شمال به خیل مخلوط کنندگان برنج پیوستند.

8- ناگهان مخلوط کردن برنج جای خود را به مخلوط کردن شالی ، در همان مبدأ یعنی کارخانه های شالیکوبی داد.

9- بعضی کشاورزان وقتی متوجه شدند که کارخانه‌های شالیکوبی ، شالی‌های مرغوب و نامرغوب را مخلوط میکنند و سپس تبدیل به برنج می‌نمایند ، با خود گفتند چراغی که به خانه رواست ، به مسجد حرام است ، و امتیاز عملیات اختلاط شالی را به خویش اختصاص دادند .

10- و در نهایت اکنون دیگر مخلوط کردن شالی توسط زارع و کشاورز نیز دیگر قدیمی شده و کشاورزان برای  راحتی کار ، از همان ابتدا بذرهای مرغوب و نامرغوب را مخلوط کرده و به خزانه می‌سپارند.

و اینطور است که دیگر برنج یکدست وجود ندارد.

هجرت مهندس صادق غیاثی به آمریکا

سرگذشت سال 93 غیاثکلا سرشار از حکایتهای قابل طرحی بود که متاسفانه وبلاگ غیاثکلا از شرح تمامی آن محروم ماند . و اکنون امکان جبران آن طی یک عملیات نگارشی شتابزده حاصل چندان مطلوبی نخواهد داشت . بدیهی‌است اگر این امر را بتوان مشمول زمان نمود و آنها را بتدریج و حسب اقتضاء به حیطه نگارش کشید ، نتیجه‌ی بهتری عاید خواهد شد . 

ولیکن ارائه تصویرهایی از وقایع سال94 غیاثکلا که بزودی نیمه اول آن به انتها خواهد رسید ، میتواند راهگشای تزاید فعالیت این وبلاگ باشد و حق مطالب بجا نیاورده را ادا نماید.

در این راستا برای اینکه از مطالب روز ، عقب نیفتاده و تأخیری بیشتر در شرح آخرین واقعه پیش نیاید ، عجالتاً در این نوشتار به آن پرداخته و ماجرای اعزام مهندس صادق غیاثی به آمریکا تشریح میگردد.

هجرت برای کسب علم و موفقیتهای برتر

هنوز دقائقی از اولین ساعت پنجشنبه پنجم شهریور نگذشته بود که مهندس صادق بهمراه همسرش از درب اصلی سالن پروازهای خارجی فرودگاه امام خمینی وارد شد . مهندس صادق ضمن روبوسی و احوالپرسی با اینجانب ، مرا به نوعروسش (سرکار خانم رمضانپور) معرفی نمود . و متعاقب این معارفه همراهان من (شامل عمه و 2 تن از پسرعمه‌های صادق) جهت احوالپرسی بطرف صادق و همسرش رفتند و در مقابل من جهت احوالپرسی به سمت همراهان دیگر مهندس رفتم . 

لازم به ذکر است که مهندس صادق و 16 نفر همراهانش از تهران به فرودگاه امام‌خمینی و من و سه نفر همراهانم از اراک به فرودگاه آمده بودیم . واین جماعت 20 نفره در حقیقت بدرقه کنندگان حضوری مهندس محسوب میشدیم و بسیاری دیگر مراسم تودیع را از طریق تلفن همراه بجا می‌آوردند ، البته آقای مهندس بهنام غلامی دوست دیرینه مهندس صادق هم بعداً به جمع مشایعت کننده اضافه شد.

هنوز دوساعتی به ساعت پرواز (3/15 بامداد) باقی بود و با اینکه فرصت کافی برای گپ و گفت و ابراز احساسات با این مسافر عزیز و دوست‌داشتنی وجودداشت ، امّا التهاب ناشی از جدایی زودهنگام با این مسافر ، چنان جماعت را بیتاب نموده بود که هر کدام بی‌اختیار در کنار صادق پرسه زده و پروانه وار دور او میگردیدند و در مقابل صادق نیز از این فرصت استفاده نموده و مداوم با دوربین موبایل از خودش و این جماعت طواف‌کننده ، عکس سلفی میگرفت.

و البته دستگاههای موبایل دوربین دار دیگر نیز بیکار نبوده و به تصویربرداری از این صحنه‌های احساس برانگیز و جاودانه مشغول بودند .

بلیط پرواز مهندس صادق برای سفر 5 ساله به آمریکا ، دومرحله‌ای بود . وی ابتدا به رم و سپس از آنجا به بوستون پرواز داشت . تا پس از رسیدن به بوستون و استقرار نزد دوستان و همکلاسان سابقش که جلوتر از او جهت ادامه تحصیل مقطع دکترا در بوستون اسکان یافته بودند ، تحصیل خود را در مقطع دکتری رشته مکانیک (Bio) دانشگاهNorth Easter شهر بوستون آغاز نماید و با عنایت به اینکه دو نفر از اساتید صادق در این دانشگاه از هاروارد میباشند، لذا وی خود را آماده نموده‌است تا تحصیلات پسادکتری(PHD) را در هاروارد ادامه دهد. 

لازم به ذکر است که این مهندس نخبه پس از اخذ مدر ک فوق لیسانس با معدل عالی ، در آزمون دوره دکتری بیو مکانیک دانشگاه تهران قبول شده بود و حتی دو ترم از این مقطع تحصیلی را گذرانده بود که سرنوشتش با بورسیه‌شدن در دانشگاه‌بوستون گره خورد و زمینه‌های اعزام او به آمریکا طی مسافرتی که بهمراه پدرش جناب دکتر محسن غیاثی به ترکیه داشت فراهم شد ، و اکنون با اینکه فقط یکهفته از عقد و ازدواج او با سرکار خانم رمضانپور میگذشت ، رهسپار آن دیار برای گذراندن دوره 5 ساله بورسیه شده است به این امید که پس از یکسال تحمل فراق و دوری همسر ، بتواند مابقی سالها را در کنار او سپری نماید. 

یکساعت مانده به پرواز چمدانها تحویل شد و لحظه خداحافظی فرا رسید ، صادق برای وداع ابتدا به آغوش پدر پناه برد تا نجوای شعر "ای کاروان آهسته ران" سعدی را از کام پدر با گوش جان نیوش کند و همراه با سیلاب اشک پدر ، اشکریزان در آغوش پدر زن خویش آقای رمضانپور فرو رود و دقائقی در مأوای آن آرامش یابد. و سپس به سمت مادر روان شد و در جیحون دیدگان مادر غوطه ور شد و آنقدر این غریق به دارازا کشید که تاب از همه ربود و تمامی حضار را به گریه همباز کرد.

زمان میگذشت و هنوز جمع زیادی از بدرقه کنندگان در تب انتظار به آغوش کشیدن مهندس برای خداحافظی میسوختند. از آغوش مادر به سمت خواهر و آنگاه برادرخویش باقر را طلبید

پس از باقر با یک یک مردان این جمع (دایی محمد - پسرعمه یونس - پسر عمو نبی‌اله - پسرعمه مسعود - پسرعمه نیما - رفیق بهنام ) روبوسی کرد . به سمت من آمد با خنداندن او حال و هوایش عوض شد و سراغ دایی همسرش رفت و پس از خداحافظی از او ، از تک تک بانوان حاضر ( عمه‌اش راضیه - مادر زن همسرش- خاله همسرش - زندایی همسرش - دختردایی همسرش ) نیز تودیع نمود.

دیگر کسی جز همسرش برای خداحافظی باقی نمانده بود . دست همسر را گرفت و از جمع دور شد و همانطورکه به همسر تکیه نموده بود و شانه به شانه او میرفت ، به گیتهای ورود به سایت پرواز نزدیک شد ، آندو کنار گیتها در آغوش همدیگر محو شدند و تا زمانیکه از هم جدا نشده بودند کسی صادق و الهام را نمی‌دید .

صادق از گیتها گذشت و در این سو تمامی بدرقه کنندگان ، با تکان دادن دست راست ، پنج انگشت را به نشانه 5 سال فراق و دوری ، در هوا می چرخاندند.       

بازگشت به خویشتن خویش

غیاثکلا نیز همچون سایر جاها ، در رهگذار عادی زندگانی‌خویش دارای وقایع و پدیده‌های شاد و غمگین میباشد. در گذشته نه چندان دور ، نه تنها کوچکترین مسائل روستا در همان دقائق اول به آگاهی همگان میرسید بلکه انتشار آنی و فوری آن منجر به حضورهمگانی اهالی درآن صحنه میشد .

هرچقدر که جهان‌کنونی جهت ایجاد دهکده‌جهانی وایجاد امکانات و فضاهای مختلف برای ارتباط نزدیک و تنگاتنگ مابین افراد و آحاد بشر دراقصی نقاط عالم ، توفیق مضاعف داشته است ولیکن همین امر سبب شد تا ارتباط و آگاهی اهالی یک روستا از همدیگر به قهقرا برود . تا آنجا که در حال حاضر بعضاٌ بزرگترین اتفاق در روستا پس از گذشت چند روز به آگاهی اهالی میرسد .

برای جبران این‌نقیصه ضرورت می‌یابد تا ازمیان کانالهای‌مختلف تولید و مبادله اخبار، جهت انعکاس اتفاقات روزمره روستا نیز به ارزانترین و دم دست ترین رسانه که اینترنت است ، رجوع شود .

خوشبختانه از سالها پیش با تکیه براین رسانه در فضای مجازی ، وبلاگهای متعدد روستایی ایجاد گردید تا هر قشر و طبقه‌ای از اهالی غیاثکلا ، با نگاشتن وقایع و مسائل جدید و مستحدثه مربوط به گروه و طائفه‌ی خویش (که متداولترین آنها تولد ، ازدواج ،... و یا خدای نکرده بیماری و فوت و...میباشد) مابقی افراد از گروههای دیگر را نسبت به آن مطلع و احساسات و افکار خویش نسبت به آن اتفاقات را به دیگران منتقل نمایند .

ولیکن از آنجا که فرهیختگان و باسوادان بعضی طائفه های موجود درغیاثکلا ، در صحنه حضور نیافتند وازفعالیت در این وبلاگها استقبال ننمودند لذا نویسندگان وبلاگهای ghiaskolafred و ghiaskoladaboo منحصر به طائفه غیاثی شد ، و از طائفه بزرگ حسین‌زاده‌ها  فقط آقای حمیدحسین‌زاده مبادرت به درج نوشته درآن نمود. به همین‌دلیل بیشتر نوشته ها به منسوبین غیاثی اختصاص یافت و سایر اهالی از طوائف دیگر به تصور اینکه نگارش اخبار و مسائل مربوط به آن طوائف از وظائف اینجانب است ، در تصورخویش ، مرا متهم به کانالیزه کردن وبلاگ برای طائفه غیاثی نمودند ، در حالیکه ایشان میبایست عنایت میداشتند که اینجانب و یا سایر نویسندگان وبلاگ را آگاهی واطلاع از مسائلی که در طائفه ایشان بوجود می آمده است نبوده ، واز طرف دیگرهر نوشته ای مبتنی بر اطلاعات وعکسی و گزارشی است که توسط افراد هر طائفه تولید میشود، میباشد وتبعاً تا آن گزارش متنی و تصویری برای راوی وبلاگ ارسال نشود امکان درج آن میسر نخواهد بود.

متاسفانه موضعگیریهای منفی این افراد موجب شد تا نویسندگان متعدد از طائفه غیاثی ، انگیزه خویش برای نوشتن وقایع و احساسات و افکار تلخ وشیرین مربوط به طائفه خود را از دست بدهند و بدین ترتیب وبلاگ‌های مذکور از حیّزانتفاع خارج گردید .

اینجانب برای جبران این ضایعه ، به شخصه وبلاگ ghiaskolakandoo را که کاملاً شخصی و خصوصی بود ، ایجاد کردم تا بازگوکننده مسائل مربوط به خاندان غیاثی باشد ، ولیکن در آنجا نیزمتهم به انحصارگرایی شدیم و بر ما روا ندیدند که مسائل مربوط به خاندان خود را در وبلاگ شخصی خویش ، طرح نمائیم .  

اکنون یکسال‌ونیم از دوران رکود وبلاگهای غیاثکلا میگذرد و دراین فاصله منتقدین ما حتی همت نکردند تا به ایجاد وبلاگی مبادرت ورزند که لااقل تامین‌کننده‌ و دربرگیرنده اطلاعات و مسائل مربوط به طائفه خودشان باشد.

بنابراین برای ما معلوم شد که آن موضع گیریها ناشی از نیت خیر نبوده و هدف از آن انتقادها به انفعال کشاندن نویسندگان وبلاک بوده است و لذا اکنون که بازسازی مجدد نوشته‌ها میسر گردیده است ، انشاءاله فعالیت عادی وبلاگ از سرگرفته خواهد شد وعلاوه بر گزارش دهی مسائل جاری ، نسبت به مسائل گزارش نشده قبلی نیز اقدام خواهد شد.

از نویسندگان فرهیخته هر طائفه خواهشمنداست ، یابعنوان نویسنده عضو این وبلاگ شوند و یا با ایجاد وبلاگ شخصی بنام خود ، به نمایندگی از طرف طائفه خود مسائل مربوط به خود را در آن بنویسند.