کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

جمعه گردی‌های خودمانی - (خرید شیر گاو)

در جایی که من مقیم آن هستم  ماه اردیبهشت با دست ودلبازی زایدالوصف خویش اهداء کننده منظره بسیار زیبا ، جذاب و چشم نوازی برای بینندگان خود میباشد . در این ماه حتی بیابانهای بایر و کویری استان مرکزی ، قامت خویش را با تن‌پوشی از علفهای سبز می‌‌آرایند . بخصوص‌شهرستان شازند و شهرهای تابعه آن که هرچند در تمام فصول برخوردار از چشم‌اندازهای دیدنی میباشد ولیکن در ماه اردیبهشت آنقدر دلپذیر و خواستنی میگردد که دقیفاً مصداق بارز تصویری میشود که سهراب سپهری در شعر " گلستانه" نقاشی نموده است :

دشت‌هایی چه فراخ ، کوه‌هایی چه بلند

در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد

پشت تبریزی‌ها ، غفلت پاکی بود که صدایم می‌زد

پای نی‌زاری ماندم ، باد می‌آمد ، گوش دادم :

چه کسی با من ، حرف می‌زند؟

راه افتادم .

یونجه‌زاری سر راه ، بعد جالیزخیار و تاک

بوته‌های گل رنگ و فراموشی خاک.                                                                                  

من چه سبزم امروز ، می‌چرخد گاوی در کرد

سایه‌هایی بی‌لک ، گوشه‌یی روشن و پاک،

زندگی خالی نیست :

مهربانی هست ، سیب هست ، ایمان هست .

آری
تا شقایق هست ، زندگی باید کرد .
در دل من چیزی است ، مثل یک بیشه نور ،
و چنان مشتاقم ، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت ، بروم تا سر کوه .


در طول پنج سال سکونتی که در مهاجران دارم  ، اینجانب به اتفاق خانواده بارها و بارها ، سراب (چشمه)‌ عباس‌آباد شازند را به تفریح رفته و حتی بی استثناء میهمانان خویش را نیز برای تفرج و گشت و گذار بدانجا همراهی می‌نمودیم . و البته بطور پراکنده به چشمه‌های دیگری که در اطراف این منطقه جوشان هستند نیز سری می‌زدیم . 

از نوروز امسال خود را آماده کرده بودم تا بهمراه اولین گروه از میهمانان خود به چشمه بُلاغی که در مجاورت روستای هک علیا از توابع شهرستان شازند واقع میباشد ، برویم . خوشبختانه در آخرین جمعه اردیبهشت برادرم سعید و دو خواهر و دامادها و همشیرزادگانم به مهاجران آمدند ولیکن چون زمان حضورشان بسیار کوتاه بود لذا امکان اجرای قصد قبلی‌ام جهت رفتن دسته جمعی به چشمه بلاغی میسر نشد . بر این اساس جمعه‌ی دو روز قبل قسمت شد تا خانواده کوچک 3 نفری ما (بدون حضور 3 تن دیگر از پسران بزرگترم) از صبح زود برای  گردش به سرسبزترین منقطه شازند واقع در ده کیلومتری مهاجران (بفاصله 3 کیلومتری پل دوآب) اعزام شود .

 

بامداد جمعه پس از نماز صبح ، ازخانه بصوب چشمه بلاغی براه افتادیم  . راه کوتاهی پیش رو داشتیم ، کافی بود از مهاجران خارج شده و 7 کیلومتر جاده بروجرد را بسمت شهر توره طی کرده و نرسیده به توره ، از سمت چپ  پل دوآب وارد جاده روستای "تحت‌محل" شده و 2 کیلومتر بعد با پشت سر گذاشتن تحت‌محل ، یک کیلومتر دیگر نیز بسمت روستای هک پیموده تا به کنار کوه بلندی که میزبان دائمی چشمه بلاغی بود ، برسیم .

تابلوهای نصب شده در اول جاده فرعی روستای تحت محل و چشم‌انداز زیبا و سرسبزی که پیش روی ما بود ، بسیار وجدآور و روح‌نواز بود و اشتیاق ما در رسیدن هر چه سریعتر به چشمه را تحریک می‌نمود .

 

روستای تحت محل از توابع شهرستان شازند و راه دستیابی به چشمه بلاغی

مدخل ورودی روستای تحت محل و هک که سرانجام منتهی به شهرشازند میشود

حاشیه پل دوآب و مدخل ورودی جاده روستای تحت محل از جاده اصلی اراک بروجرد


به هر تقدیر طی طریق در این مسیر 2 کیلومتری بسمت چشمه با سمند مشکی رنگ ادامه یافت . با اینکه دل از بیتابی برای رسیدن به چشمه در آن هوای مصفا و پاکیزه صبحگاهی ، تپش تندتری داشت اما وقتی در مسیر جاده از کنار مزرعه‌‌ای که در آن گلهای شقایق و بنفشه روئیده بود رد میشدیم  بکلی از چشمه غافل شدیم و در کنار مزرعه متوقف شده و همچون غزالان مست ، به سمت سبزه‌زاران دویدیم تا از نزدیک با شقایقان همیشه عاشق ، عشق را به نجوا بنشینیم .


   

علفزار و گل شقایق مابین روستای تحت محل و هک علیا


وقتی خوب و کامل وجب به وجب سبزه‌زار پر شقایق را با ولع سیر کرده و عطش اشتیاق بدان سیراب نمودیم . بیاد چشمه و مقصد اصلی افتادیم و روانه شدیم . ولی هنوز سوار اتومبیل نشده بودیم که در آن سمت مزرعه ساختمانی که بی شباهت به گاوداری نبود توجه مارا جلب نمود . ناگهان بطور همزمان فکری در ذهن من و حاج‌خانم (همسرم) تله‌پاتی شد . و با برق یک نگاه ، خیالات و اندیشه ذهن‌مان را از معبر نی‌نی چشمان به لایه های خاکستری مغز انتقال داده و بی اینکه حتی کلمه‌ای حرف رد و بدل نمائیم  رل اتومبیل را بدست دلِ بی‌‌اختیار سپرده و با اختیار و ادراک عقلانی راهی ساختمان گاوداری شدیم . چون هر دو میدانستیم که گاوان شیرده هر صبحگاه و شامگاه لااقل طی دو مرحله جهت دوشیدن شیر مورد بهره برداری قرار میگیرند و ما که ماهها از حضور در غیاثکلا و خوردن لااقل یک وعده شیر تازه دوشیده شده از گاو متعلق به حاج محمدآقا و یا حاج‌علی غیاثی محروم بودیم ، در این لحظات جز دستیابی به شیر تازه و طبیعی آرزو و خواست دیگری نداشتیم ، با شتاب به گاوداری رسیدیم و با عوعوی سگ نگهبان مورد استقبال قرار گرفتیم . با صدای سگ صاحب گاوداری به نزد ما آمد و وقتی از خواست ما جهت تهیه 3 کیلو شیر مطلع شد ، نیم ساعت زودتر به دوشیدن گاوها اقدام نمود.

 

     

آقای اکبری مالک گاوداری واقع در روستای تحت محل


وقتی شمیم شیرخالص و نابی که از لوله خروجی دستگاه شیردوش به داخل ظرف شیر سرازیر بود ، حس بویایی من و همسرم را نوازش داد ، تصمیم گرفتیم که به اندازه گنجایش تمام ظرفهایی که در صندوق عقب اتومبیل وجود داشت از این شیر خریداری نمائیم . و اینگونه شد که بسراغ ظروف 20 لیتری آب که همیشه برای آوردن آب تصفیه شده همراه ما بود رفتیم .



تا ظرفها را بیاوریم آقای اکبری (صاحب گاوداری) اولین سطل مدرج پر از شیر را آماده و بما تحویل داد و برای دوشیدن گاو بعدی به داخل مکان مخصوص شیردوشی رفت .



محتوی سطل شیر را در اولین ظرف 20 لیتری خالی کردم و درب آنرا محکم بسته و تا شیر برای ظرف بعدی دوشیده شود ، به اتفاق حاج خانم گشتی در محوطه گاوداری که محیطی سرسبز و دارای نهر آبی بود زدیم و عکسهایی از آن محیط و غازهای در حال چرا  گرفتیم .


تخلیه شیرتازه در ظرف 20 لیتری توسط خودم

عکس محوطه گاوداری


بالاخره ظرف 20 لیتری دوم را نیز از شیر پر کردیم و بهای 40 لیتر را بمبلغ سی هزار تومان پرداخته و از آقای اکبری خداحافظی نموده و بطرف چشمه رفتیم و ضمن تفرج یکساعته در اطراف چشمه ، شنونده همنوازی و جمع‌خوانی بسیار گوشنواز قورباغه‌های داخل برکه و نیزار حاصله از انباشت آب چشمه بودیم .


   

من و همسرم و فرزندم علی کنار چشمه بلاغی شازند

پایان