کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

خطبه البیان (قسمت دوم)

من سیزده واقعه‌ای را که در آنجا به وقوع می‌پیوندد را به خوبی می‌شناسم. نخستین واقعه در میان دو قلعه اتفاق می‌افتد. واقعه دوم در صلیب [که کوهی‌است در نزدیکی کاظمه که در بین بحرین و بصره واقع است و مسافت آن تا بصره دو منزل است]. واقعه سوم در جنینه [که محلی‌است نزدیک وادی القری و تبوک]. سوم در ثوبا [که محلی‌است نزدیک نینوا و آن کوهی‌است که قوم یونس بر آن توبه کردند و عذاب از آنها برداشته شد و آن در حدود موصل واقع است]. واقعه چهارم در عرار [که موضعی است از دیار باهله نزدیک یمامه]. واقعه پنجم در اکوار. واقعه ششم در اوکر خارقان. واقعه هفتم در کلیا. واقعه هشتم در مثار [که از حصارهای یمن و نام یکی از مکانهای تهامه است]. واقعه نهم بین دو کوه. واقعه دهم نزدیک چاه حنین [که در سه منزلی مکه واقع است]. واقعه یازدهم در کثیب [که نام محلی است که تل ریگ در آنجا است]. واقعه دوازدهم در بالای کوه. واقعه سیزدهم در پای درختان سدر.

آگاه باشید، ای واى بر کنیس و زکیه [که قریه ای است میان بصره و واسط] و آنچه به آن وارد شود از ذلت و خوارى، و از گرسنگی و گرانى.

ای وای بر اهل خراسان و آنچه به آن وارد شود از ذلتی که تاب تحمل آن نباشد.

ای وای بر ری و آنچه بر آن وارد شود از کشتن بزرگان و اسیر شدن زنها و سر بریدن بچه ها و نابود شدن مردان.

ای واى بر شهرهای دیار فرنگ و آنچه به آنها وارد شود از کشتن و سر بریدن و خراب شدن.

ای واى بر جزیره قیس [که جزیره‌کوچکی‌است در خلیج‌فارس] از مرد ترسناکی که با همراهانش در آنجا فرود می‌آید و تمامی ساکنان آن جزیره را قتل عام می کند. من پنج واقعه بزرگی را که در آنجا به وقوع می پیوندد می‌شناسم. واقعه اول کنار ساحل دریای آن است در نزدیکی بیابانى. واقعه دوم در مقابل کوشا. واقعه سوم در جانب غربی همان جزیره. واقعه چهارم در میان زولتین. واقعه پنجم در مقابل بیابان آن مکان.

ای واى بر اهل بحرین از جنگهای پی در پی که در آن واقع شود. پس او جان بزرگان آن دیار را گرفته و کهترانشان را به اسارت می برد. هفت جنگ در آنجا واقع شود: جنگ اول در جزیره ای است که از طرف شمال از بحرین جدا می گردد و آن را سماهیج گویند. جنگ دوم در قاطع واقع شود در میان نهر آبی که در قسمت شمال غربیش قرار دارد. جنگ سوم در حد فاصل ابله و مسجد واقع گردد. جنگ چهارم در حد فاصل بین کوهی بلند و میان دو تل معروف به کوه حنوه در می گیرد. جنگ پنجم در کرخ میسان که شهری است میان تل و جاده در میانه درختان سدر که آن را سدایرات [یابدیرات] گویند که در نزدیکی رودخانه ماجی است،  جنگ ششم در دو وادی از وادیهای قبیله در همان قبیله که آن را حورتین گویند جنگ هفتم بلای بزرگ است ، علامت این بلیه آن است که در آنجا مردی از بزرگان عرب در خانه خودش که در نزدیکی ساحل دریا است کشته می شود. آنگاه سر این شخص به فرمان حاکم آن دیار از تن جدا می گردد که این واقعه سبب شورش اعراب ساکن آن مکان می گردد. در نتیجه این شورش مردان انبوهی به قتل می رسند و اموال فراوانی به یغما می رود. پس از آن عجم بر عرب می شورد و آنها را تا سرزمینهای خط تعقیب می کند.

ای واى بر اهل خط از وقایع مختلفی که از پی یکدیگر در آن واقع می شود. نخستین واقعه در بطحا است. دومین واقعه در دبیره [که آن قریه ای است در بحرین از بنی عامر بن حارث بن عبد قیس] است. سومین واقعه در صفصف [که زمین نرمی است از شهر افکان] است. چهارمین واقعه بر ساحل دریا است. پنجمین واقعه در بازار شترکشها است. ششمین واقعه در کوچه ها و خیابانها است. هفمین واقعه در میان جمعیت است. هشتمین واقعه در جراره است. نهمین واقعه در تاروت است.

ای واى بر اهل هجر و آنچه بر آن وارد آید در جنب دیوار آن در ناحیه کرخ.

واقعه بزرگی در قطر [که در میان عمان و عقیر است] به وقوع پیوندد که به بحرین نزدیک است و در زیر تل کوچکی معروف به تلیل حسینی می باشد. پس از آن،

واقعه ای در فرج واقع شود [که آن شهری است از اعمال فارس]

واقعه ای در اراک و قزوین واقع شود

واقعه ای در ام خنور [که مراد بصره یا مصر باشد] واقع گردد.

ای واى بر نجد و آنچه که در آن واقع شود از قحطی و گرانی. من هر آینه می شناسم اتفاقات بزرگی را که در میان مسلمانان رخ می دهد.

ای واى بر بصره و آنچه که بر آن وارد شود از طاعون و فتنه های پی در پی. من وقایع بزرگی را که در واسط واقع شود می شناسم و بر اتقاقات مختلفی که میان رود فرات و مجنیبه [که در میان سواد عراق و زمین یمن واقع است] آگاهم و اتفاقاتی را که در میان عویند [که قریه ای است در یمامه از بنی خدیج] واقع شود با خبرم.

آگاه باشید، ای واى بر بغداد از ری از مردان و کشتار و ترسی که اهل عراق را فراگیرد زمانی که در میان ایشان شمشیر حکم کند. پس کشته شود آنچه را که خدا می خواهد. علامت آن واقعه آن است که پادشاه روم ضعیف می شود و عرب بر سرزمینهای آنها چیره می گردد و مردم برای ایجاد فتنه هایی بزرگ خود را بسان مورچگان مهیا می کنند. و در چنین زمانی است که عجم بر عرب یورش می برد.

ای واى بر فلسطین و آنچه بر آن وارد شود از فتنه هایی که طاقت تحمل آن نباشد.

ای واى بر اهل جهان و آنچه بر آنها وارد شود از فتنه‌ها که در هر زمان و در تمامی شهرها، از شرق و غرب و جنوب و شمال گسترده است. آگاه باشید که برخی از مردم بر برخی دیگر سوار شوند و نبردهایی طولانی را دامن زنند که منشا تمامی آنها کرده خود آنها است که پروردگارت بر بندگان ستمکار نیست.

آن حضرت ادامه داد : بر خلع فردی از فرزندان عباس مسرور نشوید، چرا که او نخستین نشانه تغییر در امور است. اگاه باشید که من می‌شناسم پادشاهانشان را از این زمان تا آن زمان.

راوی گوید: گروهی از بزرگان عرب ، حضرت را مخاطب ساخته گفتند: ای امیر مومنان! برای ما اوصاف ایشان را بیان فرما.

پس آن حضرت علیه السلام فرمود: نخستینشان مردی است متکبر [یا بلند بالا] و سالخورده [یا صاحب رای و دانشمند، و یا مالدار، و یا سر کرده قوم و قبیله، و یا دارای اولاد فراوان]، تیز خاطر چالاک و توانا و سرکش و در گذرنده، اشاره کننده و نودیده و فرومایه [و یا فریاد کننده]، بسیار لعن کننده و سخن چین و کافر، زناکار و گناه آلوده [یا به خود نازنده]. مردی که در میان حرمسرایان خود به قتل می‌رسد، و لشکری بزرگ را راهبری می‌کند، و در بیم دادن و عذاب کردن آزموده و در سختی مقاوم و در نیرو و قوت ضرب المثل و در میدان نبرد بس دلیر است. او مردی است که از شکم درندگان محشور شود (یعنی درندگان او را طعمه خود کنند). او مردی است که با اهل حرم خود به قتل رسد. او مردی است که به شهرهای روم متواری گردد. او مردی است که آتش فتنه ای تیره و تار شعله ور می سازد. او مردی است که در بازار از سر به رو در می افتد. او مردی است که دیگری را مورد اعتماد قرار داده در کارها بدو تکیه می کند. او مردی سال خورده که با دست و بازو بسته به سمت نینوا فرار می کند و چون باز می گردد مردی از بنی عباس را می کشد و سرزمین مصر را به تصرف خود در می آورد. او مردی است که محو کننده نام باشد. او مردی است که بسیار درنده خو و فتنه گر باشد. او مردی است که در کار استوار است. و سرانجام او مردی است که در چهره اش سیاهی و سفیدی و کبودی به هم آمیخته است.

دومین آنها مردی است سالخورده که در جلوی سر مویی ندارد و بس مضطرب و ناآرام است. بسی درنده خو، زبان آور، در سخن گفتن بسی فصیح، ناکس، فرومایه و بی اصل و نسب است. مردی دروغگو، شایعه پراکن است که به سبب دروغ بستن بر خدا و کفر و شرک خارج از دین است. مردی عیاش، خوشگذران، علاقمند به خوانندگی و بت پرس است. او به بیماری برص مبتلا است و دائم به فکر بناکردن قصور می باشد. او کارهایی را که دارد به خوبی مهار می کند و دائم به فکر آشوبگری و فتنه‌انگیزی است مردی است که دائم مقر حکومت خود را از شهری به شهر دیگر منتقل می کند. او کافری است که بر مسلمانان حکم می‌راند. او مردی است که دید چشمش ضعیف است و عمری کوتاه دارد. آگاه باشید که بعد از این وقایع مصیبتهایی جدید متوجه شما می گردد. می بینم که فتنه هایی بسان پاره های شب تار از هر سو بر شما روی می آورند.

پس آنگاه حضرت علیه السلام فرمود: ای مردم! در گفتار من شک و تردید مکنید، زیرا که من ادعایی نکرده‌ام و سخنی به دروغ نگفته ام. خبر نمی دهم شما را مگر به آنچه که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا آموخته است، چرا که حضرتش به من هزار مساله که بر هر مساله هزار باب علم متفرع است و از هر بابی هزار باب دیگر گشوده می شود، آموخت. 

ای مردم ،چه شگفت آور است فتنه هایی که شما در آن گرفتار می‌آیید و پلیدی زمانتان و خیانت کردن سردمدارانتان و ستم کردن قضاتتان و سگ صفتی بازرگانانتان و بخل و حرص پادشاهانتان و آشکار شدن اسرارتان و نزاری اجسامتان و دور و دراز شدن آرزوهایتان و فزون شدن شکوائیه هایتان. در شگفتم از کمی شناختنان و خواری فقرایتان و تکبر و فخر فروشی ثروتمندانتان و قلب وفایتان.

انا لله و انا الیه راجعون از اهل آن زمان که بر آنان مصایب و اندوههای بزرگی وارد شود که بزرگیش را درک نکنند. شیطان با جسمشان آمیخته گردد و درروحشان لانه کند و با خونشان عجین گردد. آنان را برای دروغ گفتن وسوسه کند تا اینکه فتنه ها بر شهرها مستولی گردد، آن گونه که مومن بینوای دوست دارنده ما به جان آمده بگوید که: من از ناتوانان هستم. بهترین مردم در آن زمان کسی است که ملازم نفس خود باشد و در سرای خود پنهان شود و از آمیزش با مردم اجتناب کند. آن کسی که به نزدیکی بیت المقدس سکنا گزیند خواستار آثار پیغامبران باشد. ای مردم! ستمکار با ستمدیده برابر نیست. نادان و دانا در یک کفه ترازو نمی گنجد. حق و باطل هموزن نباشد. عادل و جائر همسان نباشند. آگاه باشید که برای خدا راهها و شریعتهایی است شناخته شده. پیامبری از جانب او نیامده مگر اینکه آنان را مخالفینی بوده که سعی در خاموش کردن نورشان می نمودند. - ای مردم! - ما اهل بیت پیغمبر شما هستیم. آگاه باشید که اگر شما را فراخوانده که ما را دشنام دهید، پس دشنام بدهید. و اگر خواندند شما را که به ما ناسزا گویید، پس ناسزا گویید. و اگر خواندند شما را که ما را لعنت کنید، پس بر ما لعن و نفرین فرستید. و اگر خواندند شما را به بیزاری از ما، پس از ما بیزاری نجویید. گردنهای خود را برای شمشیر بکشید (یعنی کشته شوید)، اما از ما بیزاری نجویید. یقین خود را همچنان نگاه دارید، زیرا هر که قلبا از ما بیزار شود خدا و پیغمبر از او بیزاری جویند. آگاه باشید که دشنام و ناسزا و لعن به ما نمی رسد. پس آنگاه فرمود: ای واى بر بینوایان این امت که شیعیان و پیروان و دوستان مایند. ایشان در نزد مردم در زمره کاران و در نزد خدا از نیکانند. آنان در نزد مردم از دروغگویانند و در نزد خدا از راستگویان. آنان در نزد مردم در جرگه ستمکارانند و در نزد خدا از ستمدیدگان. آنان در نزد مردم در گروه جور کنندگانند و در نزد خدا از عدل و داد پیشگان. آنان در نزد مردم از زیانکارانند و در نزد خدا از سود برندگان. به خدا سوگند، آنان رستگارانند و منافقان در زمره زیانکاران. ای مردم! جز این نیست که سزاوار تر به تصرف در کارهای شما خدا و رسول او و کسانی هستند که به خدا و رسول او ایمان آورده اند. آنها کسانی هستند که نماز را به پا می دارند زکات مال خود را در حال رکوع می پردازند. ای مردم! گویا می بینم طایفه ای از ایشان را که می گویند: علی بن ابی طالب غیب می داند و اوست ان پروردگاری که مردگان را زنده می کند و زندگان را می میراند. و اوست توانا بر انجام هر کارى. قسم به پروردگار کعبه، آنان دروغ می گویند. ای مردم! در شان ما هر چه می خواهید بگویید (یعنی از فضایل و مناقب و کمالات)، اما ما را آفریدگان و بندگان خدا بدانید.

آگاه باشید سالهایی خواهد رسید که بیماری برص به ارمغان آورده و در آن شخص ابرصی از جانب خراسان خروج کند، و سالی که در آن انواع سلاحهای جنگی بکار برده شود، و سالی که در آن پادشاه کوهستان بر پادشاه جزایر دریا خروج کند و بر آنان استیلا یابد، اما خدا اهل آن جزایر را تایید کند و آنان را بر سپاهان پادشاه کوهستان فایق آورد. در آن زمان اعراب خروج کنند و صاحب پرچم سیاه در بصره قیام کند، اما جوانانی سر به نافرمانی و شورش بردارند و او را تا شام تعقیب کنند و سرانجام او را به قتلش رسانند. و سالی که سوارانی عنان گسیخته بر شهر بصره بتازند، و سال نرم کننده ای که نرم کند روزیهای اهل خود را (یعنی در اثر نبودن خوار و بار به سختی افتند و نرم و کوبیده شوند)، و سالی فتنه خیز که ایجاد فتنه و بلوا در میان اهل عراق کند، و سال به احتیاج و آزمندی اندازنده ای که اهل آن از فرط احتیاط و آزمندی به جانب یمن روند، و سال ساکت و آرامی که در شام فتنه ها ساکت و آرام شود، و سال سرازیر شونده که فتنه ها در آن جانب جزیره ای که معروف به اوال - از جزایر بحرین - است سرازیر گردد، و سال سخت شونده‌ای که فتنه‌ها در سرزمین حراسان شدت یابد، و سال ستمگری که جور و ستم سرزمین فارس را فراگیرد، و سال وزیدن تند باد که باد شدید خانه های سرزمین خط [مراد خط عمان یا خط قطیف و عقیر و قطر که نزدیک بحرین است می باشد] را ویران کند، و سال نبرد دنباله‌دار که در شام جنگ و نبرد ادامه یابد، و سال فرو فرستنده ای که فرود آید فتنه‌ها در سرزمین عراق، و سال اتصال یابنده که فتنه ها در سرزمین روم به یکدیگر گره بخورد [بنابر نسخه ای سال پرواز کننده که فتنه ها در سرزمین روم به پرواز در آیند]، و سال به هیجان آورنده ای که کردها را از شهر زور [که جلگه ای است و کوهستانی در میان اربل و همدان] به هیجان آورد، و سال بیوه کننده زنها که در عراق زنها بیوه شوند، و سال شکننده ای که لشکریان اهل جزیره را در هم شکسته و خورد کنند، و سال نحر کننده ای که مردم در شام - بسان شتر - نحر شوند، و سال سخت شونده ای که فتنه در بصره شدت یابد، و سال کشنده ای که مردم بالای حبر در راس العین - که شهری است بزرگ از شهرهای جزیره، در پانزده فرسخی نصیبین و پانزده فرسخی حران و ده فرسخی دنیسر [که هر سه از شهرهای جزیره اند] کشته شوند. و سال رو آورنده ای که فتنه به سرزمین یمن و حجاز رو آورد، و سال فریاد کننده ای که اهل عراق فریاد کنند و ایمنی از آنان سلب گردد، و سال شنواننده ای که اهل ایمان را در حالی که خواب باشند صدایی بشنوند، و سال شناوری که کشتیهای جنگی برای از بین بردن مردان جزیره در دریا غوطه ور شوند.کردها در آن سال مردی از بنی عباس را در خوابگاهش به قتل می رسانند، و سال اندوه آوری که مومنان از سر اندوه جان دهند، و سال فروگیرنده ای که قحطی مردم را فرو گیرد، و سال جاری و روان شونده ای که نفاق در دلهایشان جاری و روان شود، و سال غرق شدن که در آن سال اهل خط غرق شوند، و سال رباینده که مالهای مردم در اثر قحطی ربوده شود در سرزمین خط و هجر و هر ناحیه ای که سائلی دور بگردد واحدی چیزی به او ندهد و کسی او را رحم نکند، و سال غلو کننده‌ای جمعی از شیعیان من غلو کنند و مرا به پروردگاری بگیرند. همانا من بیزارم از آنچه می گویند. و سالی درنگ کننده که مردم درنگ کنند و دو منادی دو ندا کنند. یکی که جبریل باشد و ندا کند که: آگاه باشید، ملک در آل علی بن ابی طالب است. و دیگری شیطان است - خدا او را لعنت کند - که فریاد آورد: آگاه باشید، ملک در آل ابی سفیان است. در آن هنگام سفیانی خروج کند و یکصد هزار مرد او را همراهی کنند. او در سرزمین عراق فرود آید و میان جلولا [که دهی است در شش فرسخی بغداد] و خانقین را سد کرده و مرد سخن آرایی را که به سخن خود بسی فخر و مباهات می کند به قتل رسانده و بسان قوچی سر از بدنش جدا می کند. پس از آن شعیب بن صالح از میانه خانه های نیین و نیزارها بیرون آید. او پیرمردی است یک چشم و سیه چرده. شگفت آور است آنچه که بین دو ماه جمادی و رجب اتفاق می افتد از آنچه که در جزایر ظاهر می گردد. در آن حال گمشده ای از میان تل که پیروزی و غلبه از اوست ظاهر می گردد. آن گاه با او مرد یک چشمی به نبرد برخیزد. سپس در راس العین [که شهری است از شهرهای جزیره، میانه حران و نصیبین] مردی زرد رنگ بر سر پلی ظاهر می گردد. او هفتاد هزار نفر شمشیردار را به قتل می رساند. آن گاه فتنه به عراق بازگشت می کند و در شهر زور پدیدار می‌گردد. آن فتنه بلایی بزرگ و تار است و بلیه ای است سخت و چسبنده که آنها را دمی رها نکند.

پس گروهی گفتند: ای امیر مومنان ، برای ما بیان کن که از کجا این زرد پوست خروج می‌کند و اوصافش را برای ما بازگو؟

حضرت علیه السلام در پاسخ به آنان فرمود که: هم اکنون او را برای شما توصیف می کنم: پشتی پهن دارد. دو ساق پاهایش کوتاه است. زود به خشم می آید. دوازده (یا بیست و دو) جنگ می کند. پیرمردیست کرد صفت، خوب صورت، دراز عمر که پادشاه روم به آئین او در آید و زنهای خود را در اختیار او قرار دهد. مردیست که در ایمان به آنچه که دارد مستقیم و یقینش نیکو است. نشانه خروج او تجدید بنای شهر روم است بر سه قلعه (یا سه سر حد یا سه پایگاه). پس آن وادی را شیخ صاحب سراق خراب کند و او کسی است که بر قلعه ها (یا سر حدات یا پایگاهها) غالب آید. پس مالک رقاب مسلمانان شود (یعنی بر گردن مسلمانان سوار شود) و مردانی از اهل بغداد بر لشکر او افزوده گردند و نبردی در بابل - که نزدیک حله است - درگیرد که در آن خلق بسیاری کشته شوند و بسیاری به زمین فرو روند. و فتنه ای در بغداد واقع شود و کسی فریاد بر آورد که: به برادرهای خود در کنار فرات ملحق شوید. پس اهل بغداد مانند مورچگان از خانه های خود بیرون ریزند و در این بین پنجاه هزار نفر کشته شود و یا به جانب کوهها بگریزند و باقی مانده آنها به بغداد روند. آن گاه شخصی دیگر صدای خود را به فریادی دیگر بلند کند. با فریاد او مردم بسان مورچگان از خانه های خود بیرون آیند. از ایشان هم بسیاری کشته شوند. خبر به سرزمین جزایر رسد. اهل جزایر گویند: به برادرهای خود بپیوندید. از میان ایشان مردی زرد رنگ برخیزد و با گروهی چند به طرف سرزمین خط روانه گردد. اهل هجر و اهل نجد نیز به آنها ملحق شوند. پس داخل بصره شوند و مردم بصره به آنها بپیوندند و از شهری به شهری دیگر وارد شوند، تا اینکه داخل در شهر حلب شوند. در آنجا نبرد شدیدی واقع شود. آنان به مدت یکصد روز در آنجا اتراق کنند. آن گاه مرد زرد رنگ داخل جزیره شود و در طلب تسخیر شام بر آید. جنگ بزرگی در آنجا بر پا کند که بیست و پنج روز طول کشد و نفوس بسیاری از طرفین درگیر کشته شوند. لشکر عراق به سمت بلاد جبل - که محل سکونت کردها است - پیشروی کنند و مرد زرد رنگ با لشکریانش به شهر کوفه سرازیر شود. او در آنجا آن قدر توقف کند تا اینکه خبر از شام برسد که راه را بر حاجیان بریده اند. در این هنگام حاجیان از رفتن به جانب مکه منع کرده شوند. پس احدی از طرف شام و عراق به مکه نرود و فقط از راه مصر به حج روند. پس از آن راه رفتن به حج به کلی مسدود گردد. کسی از سمت روم فریاد کند که: آن مرد زرد رنگ کشته شد. او با هزار نفر که هر یک سر کرده یکصد هزار جنگجو است به جانب لشکری که در روم هستند بیرون آید. جملگی با سلاحهای آراسته و پیراسته در سرزمین ارجون [که نام شهریست از اطراف جیان، نزدیک ام السوداء و مدینه السوداء همان دمشق است] فرود آیند. و آن شهری است که سام بن نوح در آن فرود آمد. پس درگیری بر دروازه شهر رخ دهد. لشکر روم از آنجا کوچ نکند تا اینکه مردی بر زیان ایشان خروج کند. از جایی که نمی دانند که لشکری با او همراه است گروه زیادی از رومیان به دست او و سپاهیانش کشته شوند. پس آن گاه فتنه به بغداد بازگردد. بعضی از ایشان را گروهی به قتل رسانند. سرانجام فتنه به آخر رسد و باقی نمی ماند مگر دو خلیفه که هر دو در یک روز کشته شوند. یکی از آنها در طرف غربی بغداد و دیگری در جانب شرقى. این خبر را اهل طبقه هفتم می شنوند. پس در آن هنگام خسوف گسترده ای رخ دهد و آفتاب به وضوح روشن می گردد و می بینند این آیات را و دست از معاصی و گناهانی که می کنند بر نمی دارند و اگر نهیشان کنند از کردار زشت خود دست بر ندارند.

در اینجا گروهی از موجهین اصحاب حضرتش به پا خواسته گفتند: ای امیر مومنان! شما برای ما خصوصیات سفیانی شامی را باز گفتى، حال می خواهیم که بیان کنی برای ما امر او را. حضرتش فرمود: خروج او در آخرین سالی است که قائم ما قیام کند........

خطبه البیان (مقدمه و قسمت اول)

در منابع روایی و تاریخی ، خطبه‌هایى در کمال فصاحت و بلاغت منسوب به حضرت امام علی(ع) وجود دارد که در نهج‌البلاغه نیامده است. از جمله آن خطبه‌ها ، میتوان ازخطبه البیان(خطبه افتخار) نام برد.

این خطبه بسیار طولانی است و حضرت امیرالمومنین(ع) در آغاز آن قریب هفتاد وصف از اوصاف خود را به عنوان انا کذا، انا کذا ذکر فرموده است و سپس پیش‌گویى‌هایى از آینده و آخرالزمان و نشانه‌هاى ظهور مهدى(ع) در آن تبیین شده است.

فرازهایی از این خطبه در کتاب بصائرالدرجات محمدبن‌حسن‌بن فروخ صفار(م 290 ق) ، تاریخ مقدسى ، تاریخ طبرى و رجال الکشى آمده است و باید گفت سیّد رضى با اینکه مضامینی از این خطبه را در نهج البلاغه آورده ، ولیکن اشاره ای به وجود آن نکرده است . در مقابل ابن‌شهرآشوب در کتاب خود از خطبه افتخار اسم برده امّا در نهج‌البلاغه‌‌ی خود آنرا درج نکرده ، و گفته میشود به دلیل طولانی بودن از درج آن در نهج البلاغه صرفنظر نموده است . زیرا این خطبه بالغ بر پانصد بیت میباشد که بنابر قولی در کوفه و بنابر قولی دیگر در بصره انشاء شده است. آخرین منبعی که این خطبه را کامل نقل کرده ، کتاب الزام الناصب، نوشته على یزدى حائرى (م 1333ق) است ، که آنر به کتاب "الدر المنظم فی السرّ الاعظم" نوشته «محمّد بن طلحه شافعى»،(م 652ق) منتسب می‌کند. البته بسیاری از کتب عرفانی و روایی دیگرنیز(به شرح پاورقی در ادامه مطلب ) به درج کامل این خطبه مبادرت ورزیده‌‌اند که درتمامی آن منابع از «عبداللّه بن مسعود» که در زمان مولا علی(ع) میزیسته ، بعنوان راوی اصلی نام برده شده است .

عبدالله بن مسعود اینچنین روایت کرده است : زمانی که امیرالمومنین امر خلافت را عهده دار گردید، پس از سه روز به بصره آمد و به مسجد جامع مسجد شرفیاب شده برفراز منبر قرار گرفت و سخنانی ایراد فرمود که عقول را به شگفتی و بدنها به لرزه افکند. مردم از شنیدن آن بسیار گریستند و صداها را به فریاد و ناله و شیون بلند کردند. امیرمومنان علیه السلام در آن جمع فرمود : رسول خدا صلی الله علیه و آله با او در نهان سخن گفته و اسرار پنهانی که میان خدا و پیامبرش وجود داشته برای او بازگو کرده است. و به او توصیه کرد که خطبه البیان را بر مردم انشا کند که در آن علم گذشته و آینده و آنچه که واقع شده و تا روز رستاخیز می شود ، در آمده است .

اینجانب علیرغم مقبول نیفتادن این خطبه آن نزد فقهای شیعه ، بدلیل مقبولیتش نزد علمای عرفانی و اقبال ویژه‌ای که عرفا نسبت به آن داشته‌اند ، مهمترین فرازهای این خطبه را در جند قسمت متوالی خدمت شما بزرگواران عرضه مینمایم .


ذکر تعدادی از منابع

[1] شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب الذریعه الی تصانیف الشیعه

[2] شیخ سراج‌الدین حسن ، سال 729 ق در کتاب خطی در المنظم.

[3] درویش علی‌بن‌جمال‌الدین مقری سال923 ق در55 ورق کتابت و سال1067 ق وقف آستانه رضویه شد.

[4] مرحوم سید شبر , در کتاب علائم الظهور

[5]حافظ رجب برسی سال 773 ق در کتاب مشارق انوار الیقین

[6] قندوزی در کتاب ینابیع الموده

[7]حاج ملا عبدالصمد همدانی در بحرالمعارف

[8]قاضی سعید قمی در شرح حدیث غمامه

[9]حائری بارجینی یزدی در الزام الناصب

[10]شیخ محمد رضا طبسی در جلد اول کتاب الشیعه و الرجعه

[11]شیخ محمد یزدی حائری در کتاب دوحه الانوار

[12]سید حسین بن سید عبدالجبار توبلی کتکانی بحرینی درکتاب عجائب الاخبار



خطبه البیان - قسمت اول (با تصرف و تلخیص)


امیر مومنان  بعد از رحلت پیامبر هیچ فرصتی حاصل نکرد تا توصیه پیامبر را جهت ایراد خطبه البیان عملی سازد . تااینکه  عمر او هم به لب بام رسید و زمان آن بود که به وصیت پیامبر عمل نماید، ولذا  برای مردم خطبه ای ایراد فرمود که آخرین خطبه اش بود .


به نام خداوند بخشاینده مهربان


سپاس خدایی را که آسمانها را به قلم صنعش بیافرید ، و گستردنیها را هموار کرد . اوست سر منشا امور ، و تضمین‌کننده روزى ، و به هم آورنده استخوانهای پوسیده.  شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست. اوست یکتای بی‌همتا. شهادت می‌دهم که محمّد بنده او و خاتم فرستادگانش است. اوست که دعوت حق را منتشر ساخت. حال آنکه بر مفاد آن آگاه بود ، و به سبب قرآن دعوت شیطان را محو و نابود نمود .

 ای مردم!  با زمان رخت بر بستن از این دنیا فاصله چندانی ندارم و از عمرم جز اندک زمانی بیش باقی نمانده است . پس بپرسید پیش از آنکه مرا در میان خود نیابید.

ای مردم! منم آگاه کننده از اسرار کائنات. منم آشکارگر آیات کتاب خداوندى. منم کشتی‌نجات. منم سرّ ناپیدا. منم کسی که .............،

منم حجت خداوندی بر جن و بشر. منم پدر امامان پاکباز. منم پدر مهدی که در آخر الزمان قیام کند.

آنگاه  از او پرسیدند : ای امیر مومنان، چه هنگامی قائم از فرزندان تو قیام می کند؟

حضرت فرمود:

آن زمان که باطل و ناچیز پیشرفت کند و حقایق سبک و خوار شود و جور و فساد بر پشت مردم سنگینی کند. و سختیها و کینه‌ها شدت گیرد.  جمعیتها پراکنده گردد و  فتنه‌های بی شمار مردمان را سرگردان و متحیّر کند و اندیشه‌های ناصواب برانگیخته شود. و شیفتگی‌ها و آشفتگی و آزمندی تشدید یابد. و عفت و پاک‌دامنی از میان برود. دادخواهی و درستی مورد ملامت و اعتراض واقع گردد و شیطان بر امور چیره و مستولی شود.  زنان حاکم گردند و  نااهلان سموم اخلاقی را سم‌پاشی کنند و  ستم‌پیشگان خاک مذلت بر مردم فرو پاشند. زلزله زمین را فراگیرد و اقامه حدود و واجبات الهی معطل ماند. امانت ضایع گردد و خیانت و کژدستی نمایان شود.  اشرار امور را در دست گیرند و اخیار بازنشسته شوند. دانشمندان و بزرگان قوم به کژ اندیشی روی آورند و امور بر آنان مشتبه گردد. سستی و پا به گل ماندن در کارها امری رایج باشد. راحتی و آسایش از مردم بازداشته شود. پر خوری رواج یابد.افراد از پریشانی به ورطه هلاکت افتند و روزگاری پیش آید که هر کس از وخامت اوضاع روی ترش کند .

گستردنیها سرخ گردد. آن زمان که به حالت تسدیس رسد شرطان (که منزل اول از منازل ماه است) به حالت تربیع رسد زبرقان (یعنی ماه) به حالت تثلیث رسد حمل در خانه سهم (یعنی در حال مقارنه باشد) واقع شود زحل ناپدید شود. عبور از بیابانهای میان مکه و بصره ممنوع شود و فرمانها و حکمها و اندازه‌گیریها ثابت شود و نشانهای دهگانه ظاهر و کامل شود و زهره به حالت تسدیس رسد و سختی فراگیر شود. گروه پهن بینیها از جانب مشرق ظاهر گردند که پست است استخوانهای بینیهایشان و به توهم افتند کوتاه بالایان درشت اندام بزرگ پیکر که مردمانی نیک و گرانمایه  بر آنها غالب شوند و معیوب کنند زنهای آزاد را و مالک شوند جزیره ها را. آنان سر منشا نیرنگها و فریبکاریها و بی وفاییها باشند. آنان خراسان را ویران کنند و ملازمین خانها را از خانه‌نشینی به کارشان بازگردانند و حصارها را ویران کرده ، آشکار کنند آنچه را که پنهان و حفظ شده است. آن گاه شاخساران قطع کنند و عراق را فتح نمایند و در مخالفت و دشمنی و زیان رساندن و خونی که ریخته می شود بر یک دیگر سبقت جویند. پس در این هنگام در انتظار خروج صاحب الزمان باشید.

در این هنگام صعصعه بن صوحان و میثم و ابراهیم بن مالک اشتر و عمرو بن صالح به پاخواسته گفتند: ای امیرمومنان ، برای ما آنچه که در آخر الزمان اتفاق می‌افتد را بیان کن .

حضرت به پاخواسته و فرمودند:

ای مردم ، من  شما را خبر دهنده‌ام به آنچه که در آخرالزمان به وقوع می پیوند تا خروج صاحب الزمان ، که به پا دارنده امر ما و از ذریه فرزندم حسین است.

آنان گفتند: آن واقعه در چه هنگام است ، ای امیر مومنان؟

حضرت فرمود: زمانی که مرگ در فقها شایع شود و امت محمد صلی الله علیه و آله نمازها را ضایع کنند، و پیروی از شهوات نمایند. امانتداری کم و خیانت فراوان گردد. زمانی که مسکرات بیاشامند و دشنام دادن به پدر و مادر شعارشان گردد. در انجام گناهان زیاده روی و در بجای آوردن کارهای خوب کم کاری صورت گیرد. آن زمان که برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته شود.

 پسر کینه پدر و مادر را در دل گیرد. برای اهل آن دوران چهره های پاکیزه و باطنهای بدسگالی باشد. هر که آنها را مشاهده کند در شگفت شود و هر که با ایشان معامله کند به او ستم روا دارند. چهره هایشان بسان آدمیان و دلهایشان دلهای شیاطین باشد.آنان را از منکری که انجام می دهند نتوان نهی نمود. چون با ایشان سخن بگویی تکذیبت کنند و اگر ایشان را امین دانستی به تو خیانت کنند. اگر از ایشان روی گردانیدی عیب تو را گویند و اگر تو را مالی باشد به تو رشک برند. اگر در بذل مال بخل کنی کینه ات را به دل گیرند و اگر ایشان پند دهی تو را دشنام دهند. دروغ را بسیار شنوند و مال حرام بسیار بخورند. ربا را حلال دانند و خوردن مسکرات، و سخنان شر و فتنه انگیز، و افسانه های دروغ و حرام، و شادمانی و نشاط و آوازه خوانی به غنا و ساز و نوازها جایز شمرند. فقیر در میان ایشان خوار و کوچک است و مومن ناتوان و پست. دانا در نزدشان بی قدر است و فاسق در نزدشان گرامى. ستمکار در نزدشان بزرگ شمرده شود و ناتوان در نزدشان ناچیز.  امر به معروف و نهی از منکر نکنند. ثروت در نزدشان دولت است و امانت را غنیمتی دانند که در تصرفش هیچ گونه ردع و منعی نیست. زکات مال خود را دفع کردن نوعی ضرر دانند. مردان کورکورانه از زنان خود فرمان بردارند و در مقابل پدر و مادر سر به نافرمانی بردارند و در حقشان جفا روا دارند و همت خود را بر نابودی برادر خود گرد آورند.

در آن زمان، نوای اهل فجور بلند شود. مردم فساد و غنا و زنا را دوست بدارند و به حرام و ربا معامله کنند. علمایشان سرزنش گردند. در میان ایشان ریختن خون فراوان گردد و در قضاتشان قبول رشوه کنند. در آن زمان، زن همسری از زنان برای خود انتخاب کند و خودش را برای همجنس خود بیاراید، آن چنان که عروس خود را برای شوهرش می آراید. دولت کودکان در هر جا آشکارا گردد. خواندن زنهای خواننده و رقاصه حلال شود و غناهای حرام و آشامیدن مسکرات و اکتفا کردن مردان به مردان و زنان به زنان روا باشد. زنان بر زینها سوار شوند و بر شوهر خود استیلا داشته و در هر امری سلطه خود را اعمال کند. مردم بر سه گونه حج بجای آورند: ثروتمندان برای گردش و استراحت، و میانه حالان برای تجارت، و فقرا برای گدایى. در آن دوران احکام الهی باطل و ناچیز و اسلام سبک شمرده شود و دولت شریران آشکارا گردد. ستمگری روا باشد و ستم پیشگی در تمام شهرها معمول گردد. در چنین زمانی تاجر در تجارت خود دروغ گوید و زرگر در زرگری خود و - بالاخره - هر صاحب صنعتی در صنعت خود. پس کسبها اندک گردد و راههای معیشت تنگ شود. در مذاهب و روشها اختلاف روی دهد و فساد رو به تزاید نهد و رشد و هدایت کم گردد. در چنین زمانی دلها سیاه شود و پادشاهان ستمکار بر آنان حکومت کرده میانشان داوری نمایند. برخی بر برخی ستم روا می دارند و بعضی از آنها بعض دیگر را از سر کینه و دشمنی می کشند. و در مساجد سازها و نوازها به صدا در می آورند و کسی نیست که آنان را از این عمل باز دارد. سرپرست و سر کرده آنان نادانترینشان است. در آن زمان افرادی صاحب مال و منال هستند که مالک آن نیستند. آنان افراد پست و پلیدی هستند از فرزندان پست و پلید. روسا ریاست را به کسی تفویض کنند که در خور چنین مقامی نیست. بدعتها آشکار شود و فتنه ها سر بر آورد. سخنانی جز دشنام بر زبان جاری نگردد و کردارشان از سر توحش باشد و آنچه انجام دهنده بر آمده از خبث باطنشان. آنان در زمره ستمکارانی هستند که در ستمگری از چیزی فرو گذار نکنند. بزرگانشان بخیلان و گدایانند. فقهایشان آن گونه که بخواهند فتوا دهند و قضاتشان به چیزی که نمی دانند حکم کنند. جمع کثیری از آنان شهادت به دروغ دهند. هر کس مکنتی دارد نزدشان بلند مرتبه است و هر که را دانستند که فقیر و بیچاره است نزدشان خوار و پست باشد. فقیر و محتاج نزد ایشان مهجور است و کینه او را به دل دارند و دارا و ثروتمند مورد محبتشان. آن که شایسته است حلق و گلویش گرفته و راهها بر او بسته است. هر کس که سخن چین و دروغگو است قدر بیند. و کارهای خود را از سر ریا و خودنمایی انجام می دهند.اگر شخص شایسته ای را ببینند در مقام رد و انکارش بر آیند و اگر گناهکار یا سخن چین را بینند او را استقبال کنند. کسی که به آنها بدی کند او را تعظیم کنند. در آن زمان پدران هر کار زشتی که از فرزندان خود بینند خوشحال و مسرور گردند و آنها را از انجامش بر حذر ندارند. مرد از زن خود عمل زشت (یعنی زنا) را به رای العین بیند و او را نهی نکند. زنان از راه شرمگاه خود امر را معاش کنند و در جاده بی عفتی گام بردارند . اگر درباره آنها سخن زشتی گفته شود ترتیب اثر ندهند. آنان آشکارا پدران و مادران خود را دشنام دهند و بزرگان خود را خوار شمرند. مردمان پست و بی اصل و فرومایه به سهولت نردبان ترقی را بالا روند و پریشان عقلی و دیوانگی فزونی یابد. در آن زمان برادری به نیت تقرب به خدای تعالی بسی اندک و پولهای حلال در نهایت ناچیزی باشد. در آن زمان دولتها بر محور شیاطین می چرخند و پیشه اشان ظلم و ستم کردن به ناتوانان و گدایان است . ثروتمند به آنچه که دارد بخل می ورزد و نادار آخرت خود را به دنیای خویش می فروشد. پس وای بر فقیر، و آنچه به او وارد می شود در آن زمان از زیان و ذلت و خواری در که اهل خود را ضعیف و بیچاره کند. زود باشد که فقرا در طلب آنچه که بر ایشان حلال نیست بر آیند که اگر چنین شود زیانهایی به ایشان رو کند که توان مقابله با آن را ندارند.

آگاه باشید که اول فتنه از هجری [از اهالی قصبه ای در بحرین] و رقطی [که شخصی است دارای مرض لک و پیسه] شروع می‌شود و در آخر به سفیانی و شامی منتهی می گردد.

آنگاه حضرت فرمود ، شما در هفت طبقه دسته بندی می شود:

طبقه یکم کسانی که در فزونی تقوا و پرهیزکاری سر آمدند که تا سال هفتادم از هجرت زندگی می کنند (بنابر نسخه دیگر: کسانی که اهل سخت و دشوار زندگی کردن هستند که تا سال هفتادم از هجرت وجود دارند).

طبقه دوم اهل بذل و بخشش و مهربانی هستند که تا سال دویست و سی ام هجری یافت شوند.

طبقه سوم اهل پشت کردن به یک دیگر و بریدن از یک دیگر هستند که تا سال پانصد و پنجم هجری یافت شوند.

طبقه چهارم اهل سگ صفتی و رشک بردن به یک دیگر هستند که تا سال هفتصد هجری دوام یابند.

طبقه پنجم اهل باد به بینی افکندن و تکبر و بهتانند که تا سال هشتصد و بیست هجری دوام یابند.

طبقه ششم اهل خونریزی و غلق و اضطراب و سگ صفتی با دشمنان هستند که مردمان فاسق پیشه در این برهه ظهور و بروز پیدا می کنند و تا سال نهصد و چهل هجری یافت می شوند.

طبقه هفتم مردمانی هستند مکر پیشه، نیرنگ باز، ستیزه جو، فاسق، پشت به یک دیگر کن که از دیگران می‌برند و کینه هم را به دل می گیرند. آنان اسباب بازیهای بزرگ را فراهم آورده و مرتکب شهوات گردند و به خراب نمودن شهرها و خانه وانهدام ساختمانها و قصرها همت گمارند. در این طبقه لعنت شده ای از بیابانی بد یمن پدیدار می گردد و در همین طبقه است که پرده حیا و شرمگاه به کنار می رود و وضعیت بدین منوال است تا اینکه قائم ما مهدی - که درود خداوند بر او باد - ظاهر گردد.

در این هنگام بزرگان قوم گفتند: ای امیر مومنان ، برای ما از زمان وقوع این فتنه ها و امور بزرگی که یاد فرمودی بیان فرما؟

پس علی علیه السلام فرمود: آگاه باشید که فتنه ها بعد از آن امری به وقوع می پیوندد که خبر می‌دهم شما را از امر مکه و مدینه ، از گرسنگی غبار آلوده و مرگ سرخ (یعنی خونریزی). ای وای بر اهل بیت پیغمبر و شریفهای شما، از گرانی و گرسنگی و احتیاج و ترس که به آنها رخ نمایاند تا جایی که در بدترین حالی بسر برند. آگاه باشید که از مساجد شما در آن زمان هیچ صدایی به گوش نرسد و هیچ دعایی در آن مستجاب نگردد. پس هیچ خیری در زندگی بعد از آن نیست. در آن زمان پادشاهان کفار زمامدار امور شوند و بر شما حکومت رانند و هر که نافرمانی آنها را کند او را بکشند و هر که فرمان برد دوستش بدارند. ای وای بر کوفه شما ، این شهر و آنچه که بر آن وارد شود از سفیانى، در آن زمان که او از ناحیه هجر [که یکی از شهرهای بحرین است وگروهی گفته اند که هجر شهری است که قصبه آن صفا نام دارد و فاصله آن تا یمامه به سیر شتر به مقدار ده روز راه است و میان آن و بصره پانزده روز راه است و مناسبت آن با سیر سفیانی به سمت کوفه اولی و اقرب از اول است] بیابد. سفیانی از آن ناحیه با اسبهای قوی می ‌تازد که بر آن اسبها مردانی همچون شیران دلاور و کرکسهای شکاری سوار هستند و سرکرده آنها شخصی است که اول نامش با حرف شین آغاز میشود. زمانی که بیرون آید جوانی که اشتر است [یعنی پلک چشم او برگشته است یا آن که لقب او اشتر است و یا آن که چهره او اسمر (گندم گون) است] و من دانای به نام او هستم. او بزرگان بصره را کشته و زنها را به اسارت می برد. من می‌بینم که چند جنگ درآنجا واقع می‌شود. و درغیر این سرزمین نبردهایی در میان تلها و پشته‌ها به وقوع پیوندد. پس شخصی گندم گون در آنجا کشته شود. در آن سرزمین بت مورد پرستش قرار می‌گیرد. سیر این شخص از آنجا آغاز می گردد و بر نمی گردد مگر با زنهایی که اسیر کرده است. در آن هنگام صداها به فریاد بلند شود و ناگهان برخی بر دیگران یورش برند.

ای وای بر کوفه شما ، از فرود آمدنش به خانه هایتان. او حریم شما را مالک می‌شود و فرزندانتان را سر می‌برد و حرمت زنانتان را مورد هتک قرار می‌دهد. عمرش دراز و شرش بسیار است. مردانی که او در استخدام دارد جملگی از شیردلانند. در آنجا نبرد بزرگی را تدارک می بیند. آگاه باشید که در آن نبرد فتنه‌هایی است که در آن منافقان و از حق برگشتگان ستمگر ستم پیشه و آنان که در دین خدا و شهرهایش فسق و فجور پیشه ساخته!اند و به باطل لباس بندگان خداوند را بر تن می‌کنند به هلاکت افتند. گویا می‌بینم آنها را که می‌کشند گروهی را که از صداهای آنها مردم در هراس و از شرارت و بدیشان ترسانند. پس چه بسیار کشته شده‌های نیرومندی که هیبت آنها نگرنده را فراگیرد. پس به تحقیق بلای بزرگی به منصه ظهور می‌نشیند که آخر را به اول ملحق می‌سازد. آگاه باشید به درستی که سفیانی سه مرتبه داخل بصره می‌شود و اشخاص با عزت و نامدار را ذلیل و خوار می‌گرداند و زنان را به اسارت می‌برد.

ای وای بر شهری که در گذشته از شهرهای قوم لوط بوده است که بعدها - به امر خداوند - واژگون گردید [شاید مراد حضرت شهر بصره باشد. و الله اعلم] و آنچه بر آن وارد شود از شمشیر آخته و کشته به خاک افتاده و زنهای هتک حرمت شده. پس آن گاه به جانب بغداد که اهالی ستمکاری دارد روانه میشود. اما به خواست خدا روابط او و اهالی بغداد تیره میشود و همین امر سبب میگردد که در میان ساکنان شدت و سختی رواج پیدا کند و طغیان و سرکشی رو به تزاید نهد. با وارد شدن سفیانی در نبرد با بغدادیان سلطان شهر مغلوب گردد.

ای وای بر دیلم ، که کوهستانی است از مازندران و گیلان در قسمت شمالی قزوین و اهل شاوان [که از توابع مرو خراسان باشد یا اهل قائم شهر مازندران] و مردمانی عجم که چیزی درک نکنند. آنها را سفید روی و سیاه دل و روشن کننده آتش جنگ می‌بینی که دلهایشان سخت و ضمایرشان سیاه است.

ای واى! وای واى! بر آن شهری که داخل در آن شوند. وای بر آن زمینی که در آن سکنا گزینند. خبری از آنها دیده نشود و شرشان غالب باشد و قلیل همتشان بسی فزونتر از بزرگانشان باشد. گروههایی را تشکیل دهند و زد و خورد در میانشان به وفور به وقوع پیوندد. اکراد ساکن کوهستان به یاری آنها برخیزند و از سایر شهرها افرادی به گروهشان بپیوندند. کردهای همدان یا کردهای عراق و قبیله های همدان و حمزه و عدوان [که از قبایل عربند] به آنان ملحق شوند تا اینکه سرزمین عجم (یعنی ایران) از جانب خراسان به زیر سیطره آنان در آید. آن گاه از طریق سمرقند تا نزدیکی قزوین و سپاهان را به زیر سلطه خود در آورند. پس در آنجا سادات از اهل بیت پیغمبرتان را می‌کشند و پس از آن به سرزمین فارس فرود می‌آیند.

ای واى بر اهل کوهستانها و آنچه بر آنها وارد شود از عربها.

ای واى بر اهل هرمز و قلهات و آنچه که به آن وارد شود از آفتهای طرطری مذهبها [که خوارج باشند].

ای واى بر اهل عمان و آنچه که به آنها وارد شود از ذلت و خواری. از جانب اعراب چند وقعه در آنجا رخ دهد که قطع اسباب از آنان گردد. پس در آنجا مردان کشته شوند و زنان به اسارت روند.

ای وای بر اهل اوال [که جزیره ای است از جزایر بحرین که دریا بر آن محیط است] و اهل صابون [که دهی است نزدیک مصر] از شخص کافر ملعونی که سر می برد مردان را و زنده می گذارد زنانشان را. من سیزده واقعه ای را که در آنجا به وقوع می پیوندد را به خوبی می شناسم. نخستین واقعه........


بقیه در قسمت دوم