کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

بانوی وارسته و عارفه (رابعه عدویه)

نام رابعه عدویّه ، ام‌الخیر و نام پدرش اسماعیل عدویّ بود . وی در سال 99 قمری متولد شد . هنوز نوجوان بود که پدر و مادر خود را از دست داد ، پس از مدتی در بصره قحطی سختی پدیدار شد و خواهران رابعه پراکنده شدند و او نیز چون از خانه بیرون رفت . ظالمی او را دید و گرفت و به شش درهم فروخت و خریدار او را به کارهای مشقت‌بار وامی‌داشت . تا اینکه روزی رابعه از جایی گذشت نامحرمی او را دید و قصد او کرد ، او دست به دعا بلند کرد و به خدای تعالی عرض کرد :« خدایا غریبم ، یتیمم ، اسیرم ... و تو میدانی که جز به رضایت کاری انجام نمی‌دهم و حاضرم به هر بلایی دچار شوم به شرط آنکه از من راضی باشی !» ، ندایی شنید که از آینده درخشان او نزد خداوند خبر می‌داد ، بدین ترتیب زمینه ورود او به طریقت الهی فراهم شد . این اتفاق وقتی مسلم شد که  رابعه مزه شیرین عبادت را چشید و از هر فرصتی استفاده کرد تا حلاوت اطاعت از حق تعالی را بیشتر بچشد . نقل است که یک شب خواجه و سرور او از خواب بیدار شد و از روزنه خانه به بیرون نگریست . رابعه را دید که سر به سجده نهاده است می گوید : «الهی تو می دانی که هوای دل من در موافقت فرمان تو است و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو است . اگر کار به دست من باشد یک لحظه از عبادت تو غفلت نمی‌کنم ولی تو مرا تحت نظر سلطه آفریده‌ای و از آفریدگان خود کرده‌ای » . وقتی خواجه این جریان را دید و مناجات او را شنید رابعه را آزاد کرد. پس از آن رابعه روی در بیابان نهاد و سفر حج آغاز کرد .
رابعه در عمر خود هرگز شوهر نگزید و با خلق مزدور و ریاکار سر نکرد و با آنان به گفتگو و مصاحبت ننشست . البته خواستگاران زیادی از او درخواست ازدواج کردند اما وی پاسخ مثبت نداد و تنها چیزی که در جواب آنان می گفت این بود که : « در من جودی و اختیاری نمانده است ، مرا از او باید خواست . »
رابعه عدویه به شهادت خاص و عام در کشف حقایق عرفانی ، مقام بلندی یافته است ، بطوریکه هر زنی را که می خواهند به مقامات معنوی بستایند ، او را به رابعه مانند می‌سازند .
رابعه عدویه با توجه به اقداماتی که کرده و تحولاتی که در عرفان به عمل آورده مورد عنایت و اهتمام خاص و عام بوده است و بزرگان عرفان او را در عصر خود حجّت میدانسته‌اند .
نقل است که رابعه روزی بیمار شد ، سبب بیماری پرسیدند ، گفت : « نظرت الی الجنه ، فادبنی ربی » ؛« در سحرگاه دل ما به بهشت میلی کرد ، دوست ما با ما عتاب کرد  این بیماری از آن است» .
و نیز در مقام عرفانی این زن همین بس که در تعریف صداقت و راستی بگوید که « راستی آن است که بر عتاب مولا شاکر باشد ».
رابعه به جهت مزیتی که در کمالات انسانی و فضایل نفسانی داشته و عموم راهیان و سالکان طریقت بر این مدعا صحه نهاده اند نسبت به بسیاری از مردان عصر خود برتری داشته است و از این جهت او را تاج الرجال (تاج مردان ) لقب داده‌اند .
اگر بخواهیم مهم ترین اقدام رابعه را یادآور شویم باید از تحولی که او در عرفان اسلامی به وجود آورد نام ببریـم و آن وارد کردن مفهوم عشق و محبت الهی در عرفان اسلامی است . از این جهت که رابعه در عرفان و سلوک عرفانی‌اش به عشق و محبت توجه عمیقی مبذول می‌داشت لذا او را امام عاشقان دانسته‌اند و ازآن جهت که محبت رابعه به خوف الهی آمیخته بود ، او را پیشوای عارفان اندوهگین نام نهاده‌اند . چرا که رابعه بسیار گریه می‌کرد و خوف الهی سراسر وجود او را گرفته بود .
وی بر خلاف صوفیان که در زیبایی‌های جهان  جمال‌حق را مطالعه می‌کردند ، همواره به زیبایی‌های جهان ظاهر بی‌اعتنا بود .  در یک شب بهاری ، خادمه‌اش او را بیرون خواند و گفت " از خلوت بیرون آى تا شگفتى‌هاى خلقت بینى" وی در جواب گفت :  « به خلوت در آى تا عجایب خالق بینى » .
زندگی رابعه سراسر سادگی بود . سخنانش در بیان سوز و محبت ، تاثیری بی مانند داشت . ظهور رابعه و تعالیمش نقطه عطف تصوف بود که تدریجاً از زهد خشک مبتنی بر خوف و خشیت ، به معرفت مبتنی بر عشق و محبت گرائید .
در سخنانی که از او به یادگار مانده به اهمیت محبت و عشق اشاراتی دارد . نقل است که می‌گفت :
(می‌روم آتش در بهشت زنم و آب در دوزخ ریزم تا این هر دو حجاب رهروان از میانه برخیزد و قصد معین شود و بندگان خدا ، خدا را بی غرض و نه به امید بهشت و یا خوف از دوزخ خدمت کنند » .
هر چند که رابعه بنیانگذار نگرش محبت آمیز در عرفان اسلامی است ، اما محبت و ارادت او به خداوند ، او را در زمره کسانی قرار نداده است که تنها رجاء و عشق‌الهی را در وجود خود متجلی ساخته و از خوف الهی غافل مانده‌اند . به همین جهت او در صدد کتمان حسنات برمی‌آمد و به دیگران هم توصیه میکرد همانطور که گناهان خود را استتار می‌کنند ، نیکی‌های خود را نیز بپوشانند . چرا که اظهار خوبی برای آدمی نقص است و زمینه خودنمایی را فراهم و سبب خودستایی آدمی میشود .
دعا و خواست رابعه در واقع ترجمان دعایی از امام حسین (ع) در روز عرفه است که فرمود : خدایا کسی که خوبی‌های او بدی است بدیهایش چگونه بد نباشد » .
رابعه در سایه عنایت خداوندی به مقامی رسیده بود که هیچگونه احساس نیازی به مردم نمی‌کرد .  نقل است که او هرگز از مردم چیزی نپذیرفت و می‌گفت : " مالی حاجه بالدنیا "  مرا به دنیا نیازی نیست .
مرگ از دیدگاه رابعه وسیله‌ای جهت رسیدن به لقای پروردگار و چشم در چشم او دوختن و به وصل او رسیدن بود . رابعه نیز مانند مولوی از شنیدن ندای مرگ سرمست می‌شد و ندای « اقتلونی » سر میداد . چون زندگی خود را در مرگ می‌یافت . 

اقتلونی اقتلونی یا ثقات

ان فی قتلی حیاتاً فی حیات

زندگی بی دوست جان فرسودن است

مرگ حاضر غایب از حق بودن است

بالاخره رابعه در سال 180 هـ . ق وفات کرد و در بیت المقدس مدفون گشت و مزار وی زیارتگاه اهل سیر و سلوک و عرفان گشت .

گزارشی از سوگواری روستای بیشه محله کوچک

اجتماع مردم سیاهپوش و عزادار ، سر جادّه‌ی روستای کوچک بیشه‌محله از اول صبح روز پنجشنبه هفتم شهریور آغاز و تا ساعت 11 که تابوت از آمبولانس خارج و شناور به روی دست مردم به مسجد روانه بود ، ادامه داشت و هر لحظه بر تعداد جمعیت افزوده میشد . البته اینگونه جمع شدنها و انتظار کشیدنها اصلاً تازگی نداشت و مردم بسیاری از روستاها و یا محلات شهری کراراً این صحنه را از نزدیک تجربه نموده بودند .

اغلب پیش‌ می‌آمد که اهالی یک روستا و محله ، همراه با سایر آحاد از بستگان و آشنایان جهت تشییع پیکر یک متوفی و یاحتی گروهی از متوفیان ، جمع میشدند و منتظر میشدند تا جنازه از بیمارستان و یا جایی که متوفی در آنجا دچار سانحه شده و فوت نموده ، به محل برسد .

اما اینبار یک تفاوت عمده با سایر موارد داشت و آن عدم اطلاع جمعیت منتظر در ابتدای جاده و بازماندگان از علت فوت تازه در‌گذشته بود . هیچکس نمیدانست مرحومه مغفوره خانم مشهدی رقیه شیرویی فرزند حاج رضا شیرویی و نوه حاج حسین شیرویی و همسر کربلایی عباس عزیزی که به تازگی از زیارت باگاره امام هشتم (مشهد) بازگشته بود و روز سه‌شنبه پنجم شهریو برای تسکین درد پا ، آمپول تزریق نموده بود ، چگونه امکان نیافت تا  خواب شبانگاهی سه‌شنبه  را به صبح چهارشنبه ششم شهریور واصل نموده ، و اینگونه بی‌خبر و ناگهانی دار فانی را وداع گفته است . اینبار اجتماع تشییع کننده منتظر نبودند تا جنازه از بیمارستان با مکان قابل انتظار دیگری به محل انتقال یابد ، بلکه جمعیت منتظر به وضوح میدانستند که جسم بی جان ولی سالم مرحومه مشهدی رقیه شیرویی که روز گذشته به مرکز کالبدشکافی محمودآباد سپرده شده بود اکنون شکافته شده و چاک چاک از راه میرسد و مع‌الوصف هنوز مشخص نمیباشد که علت فوت چه بوده است . و این بیخبری و ناآگاهی از علت مرگ و حدس‌ها و گمانه‌زنی‌های اجتماع بعنوان سوژه بحث و مذاکره ، باعث شده بود که گذشت زمان چندساعته برای این اجتماع منتظر و مبهوت ، خسته کننده نباشد .



تابوت حامل جنازه " لا اله الا الله " گویان به مسجد منتقل شد و پیکر مجروح مرحومه ، بعلت خونریزی ناشی از کالبد شکافی ، نزدیک به دو ساعت در غسالخانه معطل گردید . تا اینکه نهایتاً در ساعت 14 پس از کفن یه قبرستان تشییع و پس از اقامه نماز میت ، در گور سرد و بیروح قبرستان روستای بیشه محله آرامش یافت . و در تمامی این ساعات و حالات همواره هیاهوی ضجه‌ها و گریه‌ها و مویه‌ها بر فضای خیابان و مسجد و قبرستان حاکم و اشکها بر چهره ها روان و جوانان سیاهپوش زیر تابوت کلمات و جملاتی را با خویش دکلمه میکردند و در آن میان ناله ی فریاد گونه‌ی جوانی از حاملان تابوت که جمله قصار " این مادرم بود " را تکرار میکرد ، توجه‌ام را جلب کرد و چون میدانستم مرحومه به جز دو دختر 8 ساله و 16 ساله ، پسری نداشته است ، بر حیرتم افزود . لذا از همشیرزاده ام عارف شیرویی ( پسر عموی مرحومه ) علت را جویا شدم ؟ و اینگونه پاسخ شنیدم این جوان پسرعمه مرحومه است و از طرفی چون این جوان که نامش حامد سیفایی است ضمناًٌ داماد عقدی مرحومه میباشد و قرار بود دو ماه دیگر جشن عروسی آنها برگزار شود لذا امروز غم بی مادری خویش را به سوگ نشسته است .



انشاء‌اله بهمانگونه که مرحومه غریق دریای رحمت و آمرزش خداوندی است ، بازماندگان نیز از نعمت بردباری و شکیبایی خدادادی بی بهره نباشند . اینجانب بدینوسیله از طرف خود و خانواده و سایر بستگان سببی غیاثکلاهی ، این ضایعه مولمه را به پدر مرحومه آقای حاج رضا شیرویی و خانواده ایشان و شوهر مرحومه جناب کربلایی عباس عزیزی و همچنین به عموهای مرحومه و خانوادهاشان بخصوص آقای حاج محمد شیرویی و خانواده‌ی محترمشان و نیز سایر بستگان نسبی و سببی تسلیت عرض نموده و سلامتی و بقای عمر با عزت تمامی ایشان از خداوند رحمان مسئلت مینمایم .