ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
چندی پیش موضوعی پیرامون قرآن مطرح شده بود که از جمع نویسندگان این وبلاگ ، صاحبان اندیشه و قلم در مقابل عظمتش ، نفس در سینه حبس نمودند و از هیاهویی که میرفت به دامن این وبلاگ بیاویزد خود را به حاشیه کشیدند . و حتی در مقابل جسارت این حقیر که خلوت سکوت مقدسشان را ، به دو نوشتار شکست ، غمض عین نمودند . و حقیر چون این بزرگواری و کرامت دیدم بر گستاخی خویش نیفزودم و از ادامه آن صرفنظر کردم و لذا اینک هرآنچه که مکلف به نشر آن بودم را در غزلی که در این خصوص سرودهام ختم مینمایم . و پیشاپیش از اشکالات و نقائص موجود در این سروده پوزش میطلبم .
برخیــز تا زسر غم دوران بهدر کنیــم با عاکفان میکده شب را سحـر کنیـم
با رقص و پایکوبــی و راه قلنــــدری ایّام تلـخ خود به صراحـی شکر کنیـم
مطرب زسوز ساز و غزل پرده میـدرد خوبان شهر را به تماشــا خبـر کنیـــم
دستارشیخ چو در رهن جامباده رفت قبای خرقهی ایشان مطلّا به زر کنیـم
گرکسیاهلحالشد بزدپشتپابهقال با همدلان به چشم عنایت نظر کنیــم
داد از نهاد زاهــــد خودبیـن برآوریـــم وی را قرین عبــرت اهل بصــر کنیــم
کار ریا که رونــق بازارمسجــــد است میباید از واعظ و مسجدش حذرکنیم
تا چنــد پایبند قیـلوقالـشان به خطا بشتاب تا بکویدوست یکدم گذر کنیم
خالق"هلاتی" کی براند ز در بهجـرم هموستبرجهانمحیط کجاماسفرکنیم
ما بنـــــدگان دولت عشــــق روی او حاشا به جز طرفش ، سویی دگر کنیم
راضی ، محاط کی کنـد فهم آنمحیط آن به ، کهپایخُم ، بطرب خَم کمرکنیم
( آن به = آن بهتر)