کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

کاش استشمام بوی رمضان برای همه یکسان بود

چند وقته می‌خوام مطلبی بنویسم اما اینکه با چه لحنی بنویسم ، رسمی بنویسم یا راحت و خودمانی ، داستان بنویسم یا خاطره نویسی کنم ...........

اصلا نمیدونم چرا اینجوری شدم  ، بدجوری ماندهام . به باور من نوشتن در وبلاگ (آنچنان که بعضی خارج از گود نشستهها فکر میکنند) کارآسانی هم نیست .

آخه هروقت تصمیم میگیری بنویسی ، خیلی باید فکر کنی . فکر نه در مورد موضوع ، بلکه در مورد اینکه بعد از نوشتنت چه  فکر میکنند ؟  مجبور میشوی بیشتر حرفهای دلت و شاید حتی مغز حرف‌هایت را قلم بگیری .

مدام وسواس پیدا میکنی ، اینی که داری می نویسی و برای ارسال آماده می‌کنی ، به کسی بر نمی‌خوره ؟ خاطر مبارک دوستی رو آزرده نمی‌کنه ؟  کی بدش میاد ؟ کی خوشش میاد ؟ خواننده چه برداشتی خواهد داشت ؟ و چه قضاوتی خواهد کرد ؟

طبیعی است وقتی برای نوشتن یک مطلب ، به حاشیه‌هایش بیشتر از متن (بیش از اندازه ) فکر کنی ومصلحت‌اندیشی زیادی داشته باشی ، دیگر حرفی برای گفتن نداری . به عبارتی دیگر آن حرف ، دیگر حرف دلت نیست ، پس به دل نمی‌نشیند .

و خلاصه اگر حرف‌های تودل مانده‌ی نویسنده‌ای خیلی زیاد باشد ، دیگر نویسنده نیست و نوشته‌اش نه به خودش و نه کس دیگری کمکی نخواهد کرد ......  ، بگذریم .

 

و اما اون مطلب اینه که چند سالی هست که ماه رمضان سلانه سلانه توی تابستان گذر میکنه ، درست مثل 35 سال پیش . اونموقع من مجرد بودم و محصل ، و الان شاغل و عیالوار .

اون موقع  ، تابستون که مدارس تعطیل بود و هوای قم هم خیلی گرم میشد من بهمراه خانواده راهی غیاثکلا و بی‌نمد میشدم و بدینترتیب توفیق این را میافتم تا از نزدیک نظاره گر کار طاقت فرسای کشاورزان برنج باشم . برداشت و درو برنج بمراتب سخت‌تر از برداشت سایر غلات و محصولات میباشد. اونهم در هوای بسیار گرم تابستان ، الحق که با رنج و مشقت و استرس فراوانی همراه است .

با این اوصاف اکنون تصور کنید که این فعالیت با روزه‌داری نیز ادغام شود . ( 1- گرمای تابستان 2- تلاش و کار پر مشقت برداشت برنج 3- روزه گرفتن در این شرائط ) حتی تصور جمع شدن این سه پدیده در کنار هم نیز عذاب آور است چه رسد به اینکه به چشم ببینی که عده ای از هموطنان بطور واقعی و عینی به این سه بلای زمینی و آسمانی مبتلا شده‌اند .

35 سال پیش که گذر ماه رمضان توی تابستون افتاده بود . پدرم برای تبلیغ به مناطق خوش آب و هوای روستاهای دماوند(کوهان - وادان - آبسرد و....) میرفت و برخلاف رمضان سایر فصول ، خانواده را نیز با خود همراه میبرد . من که اونوقت ها پانزده ساله بودم دهه اول رمضان را با خانواده در دماوند میماندم و دهه دوم را به آمل ( غیاثکلا ) می‌آمدم و دهه‌ی سوم را مجدداً نزد خانواده برمی‌گشتم . بدینترتیب 10 روز از ماه رمضان را در کنار خویشاوندان برنجکار خویش ، شاهد فعالیت سرسختانه آنها جهت تراش ساقه های برنج و کسوگیری و کرزنی و .... بودم . بدون اغراق مشاهده وضعیت ناگوار و تعب آلود زارعین برنج برایم بسیار خجالت‌آور بود . زیرا ما سایه‌نشینان حتی حاضر به پذیرش روزه‌داری ، زیر وسایل خنک‌کننده در هوای گرم قم نشده و به مناطق سردسیر دماوند پناه برده بودیم در حالیکه بستگان و خویشان ما با زبان روزه زیر آفتاب داغ و شرجی ، عرق‌ریزان مشغول دشوارترین کارها بودند. 

و تازه این مربوط به اون سالها بود که شرائط ما سایه‌نشینان تفاوت خیلی زیادی با شرائط این تلاشگران نداشت ولی الآن این خجالت و شرمندگی صد چندان بیشتر و بمراتب مضاعف‌تر از آن روزگاران است .             

چون تصمیم احساسی و غیر کارشناسانه‌ی کاهش ساعت کار کارمندان در ماه رمضان طی چند سال اخیر از طرف دولت که معلوم نیست چه هدف و مقاصدی را دنبال مینماید در مقایسه با کار و تلاش این هموطنان برای ما اداریهای زیر کولر نشین ، جز خجالت و شرم حاصلی دیگر ندارد . 

من نمیدانم ،

- آیا با تقلیل ساعت کارکارمندان ، ارائه‌ی خدمات به مردم ، بهتر صورت می‌گیرد ؟ مگر نه این است که بزرگترین عبادت ، خدمت به خلق خداوند است ؟

- آیا حقوقی که کارمندان دراین ماه مبارک دریافت می‌کنند، ازنظرشرعی شبهه‌ای به آن وارد نیست ؟ (5ساعت کار - 8ساعت حقوق) .

- آیا با اینکار خودمان باعث وبانی ایجاد شبهه‌ی تقابل معنویت با تلاش و کار و سازندگی نیستیم؟

- آیا بهتر نبود به جای دیرتر شروع کردن کار ، کار کارمندان زودتر آغاز می‌شد و در آخر ، ساعتی زودتر به منزل می‌رفتند ؟

- آیا زودتر به سر کاررفتن ، نشاط بیشتری رادرمحیط کاربه وجود نمی‌آورد ؟

- چه فکری برای آن هایی که کارمند نیستند شده است ؟!!!!  همانهایی که کارشان هرگز تعطیلی ندارد .

- آیا کاهش کارساعت اداری ، بر دیگر بخش‌های جامعه تاثیر منفی نخواهد گذاشت ؟

چه میدانم ، شاید هم تصمیمات اینگونه ، به جهت رفع برخی مشکلات مرکزنشینان (تهران بزرگ) گرفته می‌شود .

پدر بزرگی می‌گفت :  یاد باد آن سال‌هایی که با خدا بیشتر دوست بودیم . در گرمای طاقت فرسا ، 30 روز ماه رمضان را با زبان روزه ، از اول صبح تا غروب به کار مشغول بودیم .چه شکوهی داشت  و چه لذتی .

در پاسخ گفتم پدر جان هم اکنون نیز هستند کسانیکه در شرائط بدتر از آن روزگاران ، سناریوی عبادت در عبادت را به زیبایی به نمایش گذاشته‌اند . فقط کافیست قدری چشم دلمان را بازتر کنیم و ببینیم که سنگ محک خدا برای بسیاری از هموطنان بمراتب سخت‌تر از ماست .

یکی پرستار است و  یکی راننده تاکسی است و یکی کارگر ساختمان و یکی هم رفتگر خیابان‌های شهرمان و یکی ............

این‌ها تماما کسانی هستند که جلوی چشممان هستند و سختی کارهایشان را می‌بینیم ، مثلا می‌بینیم که  پرستار یا راننده تاکسی ، با زبان روزه در گرمای تابستان ، این یکی ناگزیر است درشت‌های حاصل از ناشکیبایی یک بیمار را تحمل کند . و آن یکی تشنگی حاصل از زیر گرما بودن را .

اگر سحرها هم همتی کنیم و سرکی از لای پنجره مشرف به کوچه و خیابان محلمان بکشیم قامت‌های خمیده‌ای را می‌بینیم که لباس‌های نارنجیشان دیگر نارنجی نیست و سیاه شده‌اند .

سمفونی صدای کشیده شدن جارو‌های خاردار با زمین را می‌شود با حرکات دست رفتگران شنید و دید و حس کرد .

اما باز هم این شغلی است که می‌توان دید اما یک عده هم هستند که سخترین کار را دارند ، کمترین حقوق را می‌گیرند و بیشترین مسئولیت را بر عهده دارند .

نزدیک‌های افطار هم که از جلوی نانوایی رد می‌شوی می‌بینی که نانوای محله با آن زیرپیرهنی راه راه آبی رنگش جلوی تنور داغ  ایستاده و با بوی نان و گرمای تنورش ذکر می‌گوید .

این روزها که تب و تاب ساختمان‌سازی باز بالا گرفته و مردم خانه‌های قدیمی خاطره انگیزشان  را به دست بساز بفروش‌ها می‌سپارند تا چند واحد آپارتمان تحویل بگیرند کارگرهای ساختمانی را زیاد می‌بینی .

کارگرهایی که هر کدام مجبورند کیسه‌های 50 کیلویی سیمان را روی دوششان بگذارند و پله‌های ساخته ، نساخته ساختمان را بالا و پایین کنند تا چشمان منتظر خانواده (در شهرستانی که من و تو نمی‌دانیم ) را خوشحال کنند .

دست‌های چروک خورده و ترک ترک شده پیرمرد و پیرزن‌های کشاورز که تابستان را مشغول رسیدگی و درو هستند زمانی که نماز ظهرشان را روی سجاده خاک‌های داغ و سفت زمین زراعی می‌خوانند و قنوت می‌گیرند دیدنی است، اینجاست که لازم نیست بگویی نماز و روزه‌هاتون قبول ، چون می‌دانی که خدا دست اینان را رد نمی‌کند .

معدن‌کارانی که این روزها با زبان روزه مشغول عبادت در معبدهای خاکستری خود هستند ، معابدی که صدها متر زیر زمین هستند و تنهایی را باید با خدا قسمت کنند .

آری اینجا سنگ محک خدا سخت‌تر است ، یعنی اصلاً قابل تصور نیست .

روزه‌اند اما باید زیر زمین بروند و پتک به دست بکوبند بر نفسشان تا آب دیده شوند ، مثل گران‌سنگی که با هر ضربه پتک خالص‌تر می‌شود .

اینجا خلوص هر زحمتکش روزه‌دار را می‌شود با دانه‌های عرقشان سنجید که هر بار با غلطیدن روی صورت‌های خاکستری گرفته رنگشان عوض می‌شود .

فکر نمی‌کنم ( کشاورز برنجکار ، دهقان مزارع ، کارگر ، نانوا ، معدن‌کار ، و یا رفتگر پیر محله )  وقت کند پای لب‌تاپش بشیند ! و این مطلب را زیر باد خنک کولر بخواند چرا که او الآن یا پای تنور است یا ......