کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

عشق هالو

محمدرضا عالی پیام(هالو)


زندگینامه :  سید محمدرضا خان ، بچه ناف تهرونه و در 20 خرداد 1336  تو محله گذر لوطی صالح به دنیا اومده و تو صامپزخونه مدرسه رفته و تو خیابون میتی موش (شاپور) بزرگ شده . با این که دیپلم ریاضی داشت ، خدا زد پس کله اش و رفت دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه تهران . با این که رشته ی تحصیلی اش گرافیک بود ، باز خدا زد پس کله اش و سر از سینما در آورد . تا حالا هم دوازده تا فیلم سینمایی و سریال به عنوان بازیگر ، طراح صحنه و لباس ، فیلمنامه نویس ، مجری طرح ، کارگردان و تهیه کننده تو کارنامشه . به علاوه ی هفتاد هشتاد تا فیلم مستند  . چند سالی یه که کارش سرودن شعره  ، اونم شعر طنز و تخلص‌ش هالوست . این آقا ، گذشته از اون که عضو کانون فیلمنامه نویسان سینمای ایران ، عضو شورای مرکزی و دبیر انجمن تهیه کنندگان مستقل سینمای ایران ، انجمن صنفی شرکت های تبلیغاتی و عضو دایمی آکادمی داوری خانه سینما ست ، عضو چند انجمن ادبی هنری تهرون هم هست . حالا بگذریم که مدیر عامل موسسه مینا فیلم و با حفظ سمت ، مدیر مسئول موسسه تبلیغاتی دایره مینا هم هست . روده درازی نکنم . شعراش رو بخونین تا بفهمین چه معجونیه .

سوال بی جواب

کودکی کنجکاو می پرسد        

ایها الناس ، عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا

آخرش بازی است و بازیچه


مادرش گفت: عشق یعنی رنج

پینه و ز خم و تاول کف دست

پدرش گفت: بچه ساکت باش

بی ادب ، این به تو نیامده است

 

رهروی گفت: کوچه ای بن بست

سالکی گفت: راه پر خم و پیچ

در کلاس سخن معلم گفت:

عین و شین است و قاف ، دیگر هیچ


دلبری گفت: شوخی لوسی است

تاجری گفت : عشق کیلو چند؟

مفلسی گفت: عشق، پرکردن

شکم خالی زن و فرزند


شاعری گفت: یک کمی احساس

مثل احساس گل به پروانه

عاشقی گفت: خانمان سوز است

بار سنگین عشق بر شانه


شیخ گفتا: گناه بی بخشش

واعظی گفت : واژه بی معناست

زاهدی گفت: طوق شیطان است

محتسب گفت: منکر عظما است


قاضی شهر عشق فرمود

حد هشتاد تازیانه به پشت

جاهلی گفت: عشق را عشق است

پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت


رهگذر گفت: طبل تو خالی است

یعنی آواز آن ز دور خوشست

دیگری گفت: از آن بپرهیزید

یعنی از دور کن بر آتش دست


چون که بالا گرفت بحث و جدل

بین آن قیل و قال من دیدم

طفل معصوم با خودش می گفت:

من فقط یک سوال پرسیدم !

 

ادامه مطلب ...