صد شکر که این آمد وصد حیف که آن رفت


فطر یعنی : "روزه گشادن"

شاعران ایرانی به آن عید صیام هم گفته‌اند .

برخی شعرا ، عارفانه از این روز یاد کرده‌اند . و برخی با شیطنت و شوخ طبعی و کنایه و اشعاری دوپهلو ، این روز را آغازی دوباره برای "پهن کردن بساط می و مطربی" نام گذاشته اند .

دربین شاعرانی که درخصوص عید فطر ، دست به قلم شده اند .

خاقانی طبق معمول مذهبی است ، و در شعرش به عید فطر و قربان همزمان اشاره می کند :

گفتم کدام عید نه اضحی بود نه فطر

بیرون از این دو عید چه عید است دیگرش

رودکی ، آرمانگراست و موسیقای شعرش قوی است . رودک نام ناحیه‌ای است در اطراف سمرقند که رودکی درآنجا به دنیا آمده است . ولی این را هم گفته‌اند از این رو به او رودکی می‌گفته‌اند که با سازی به نام رود ، می‌نواخته و می‌خوانده .

رودکی ، پدر شعر فارسی بر اثر زیاده روی در مصرف الکل بیش از نیمی از عمر درازش را نابینا بود . اشعاری که در دوران نابینایی‌اش سرود ، همگی در افسوس جوانی پرجلال و شکوهش و زیبایی‌های از دست رفته‌اش است . رودکی از معدود شاعران شیعه بود . که درباره علی (ع) هم شعرهایی دارد :

روزه به پایان رسید و آمد نو عید
هر روز بر آسمانت باد امروا

منوچهری دامغانی ، کماکان خوشگذران و طبیعت گرا :

بر آمدن عید و برون رفتن روزه
ساقی بدهم باده بر باغ و به سبزه

شعر لا ادری دلنشین است و البته از همه هم بیشتر ماندگار شد :

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت


و حافظ ، چون همیشه زیرک و دوپهلو و خوش‌باش است . زمانی قصد کردند که اشعار عارفانه و عاشقانه حافظ را از هم جدا کنند ودر دانشگاهها ، فقط اشعار عارفانه را تدریس کنند ، حتی متاسفانه تعصبی هم بود که برخی جاها ، دیوان حافظ را به خاطر استفاده از کلمه شراب و می ، با انبربلند می‌کردند . اما حافظ که سردمدار جنبش عرفان ایران بود ، این اشعار را چنان با زیرکی سروده بود که نتوانستند اشعارعرفانی و عاشقانه او را جدا کنند . چنان که در یک غزل ، به محض اینکه قصد کنیم نتیجه‌ای عارفانه از شعر بگیریم ، به بیتی برمی‌خوریم که مفهومی عاشقانه دارد و برعکس .

عرفان ایران ، واکنش بسیارسیاستمدارانه هنرمندان ایرانی در هنگام نفوذ اسلام به ایران بود . شاعران که دیدند نمی‌توانند از عناصری مثل خال لب و گیسو و شراب و مطرب نام ببرند .

به این نتیجه رسیدند که از این کلمات مضامین عرفانی بیرون بیاورند . چنانکه ، خال لب ، به عنوان نمونه ، تعبیری شد برای بیان استعاری وحدت وجود و گیسو ، مراتب عرفان و شراب ، مستی عشق به خدا.....بازی با کلمات گاهی معانی این دو را به هم می‌آمیزد ...در نهایت عرفان ایرانی به دنبال این است که ، عشق زمینی مقدمه‌ای برای عشق آسمانی است و اگر آن نباشد این هم نیست .

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

که ایام گل و یاسمن و عید صیام است

مسعود سعد سلمان هم که بیش از نیمی از عمرش را در زندان گذراند ، به ادبیات باستان وفادار است و دلتنگی‌هایش و زندان نامه‌هایش را در این روز کنار گذاشته است :


ای خداوند عید روزه گشای
بر تو فرخنده شد چو فرهمای

عیدتان مبارک ، و یاد همه‌شان بخیر .