کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

شعر مازندرانی ( زوون دراز )

وقتی خامه دله حرفه بَزنِم ، نیمه مجاز ^^^^  وقتی که بخواهم حرف دلم را بزنم اجازه نداشته باشم

وقتی که اشنی زِمِر تا بَئیرم زوونه گاز  ^^^^  وقتی که به من چشم غره می‌روی که زبانم را گاز بگیرم

وقتی هرکس خانه بئووه شعرسه وه مقتدا ^^^ وقتی هر کسی می‌خواهد اختیاردار شعر من باشد

وقتی نلّن که بخونّم ، شه زوون شه‌سه نماز ^^ وقتی که نگذارند به زبان خودم برای خودم نماز بخوانم

خاهمینه لیلی جان مشت بونه مه دفتره کش^^خب همینه که "لیلی جان" در گوشه دفتر من پر می‌شود

خاهمینه که دیگه ، لال بونه مه قلمه ساز ^^^ خب به خاطر همین است که ساز قلم من لال می‌شود

دیگه شاعر مه واری ، انّه قلم ر تاقچه‌ لو  ^^^  دیگر شاعر مانند من قلم را لب تاقچه میگذارد

ونه دفتر کشنه ، افتابه کل ، وله ویاز  ^^^^^  دفترش (شاعر) در نور آفتاب خمیازه میکشد

شما صد کش بدینی ، بلبل و باغه گوش مچی^ شما بارها نجوای بلبل و باغ را دیده اید

آخه پس کی ونه بئووه ، که چیه وشونه راز ^^^ پس چه کسی می خواهد بگوید که راز آنها چیست

مره کلاق چینّه مدیر ، اِنه خط زنّه مه شعر ^^^ مدیر(وبلاگ) برایم ادا در می‌آورد و شعرم راخط می‌زند

چندی اینجه بَکشم ، این مدیره وشیله ناز ^^^ چقدر باید ناز مدیر بی مزه ( و تو دل نرو) را بکشم

اینجه هر کس سرهاده،شه‌سه کیجاجان راحته ^ اینجا هر کس برای خودش آواز سر بدهد راحت است

فراوون چاپ بونه شعرای بی جواز و با جواز ^^^ شعرهای بی جواز و با جواز زیادی چاپ می‌شوند

اما اینگنه شه لینگه ، مه بلوره دله سر ^^^^^ اما پایش را روی دل مثل بلور من می گذارند

اما په کنّه مه دسّه ، با بلنده دسته داز ^^^^^ اما دستم را با داس دسته بلند قطع میکنند

خی گلس کنّه و ورگ مل‌مله چش لم لمه په ^^ آب دهان خوک می‌ریزد و گرگ باچشمان خمارمی‌خرامد

وینّی که دارنه دهونه ، ته تنه ور یک وجه واز  ^^ می بینی که دهان را نزد تو یک وجب باز کرده است

منه های‌های اگه نئووه ، مه قلمه چمر نیه ^^^ اگر های های من نباشد و صدای قلم من نیاید

شمه همّاز خنه بونه ، همّازیه ورگ و وراز ^^^  گرگ و خوک با همکاری هم شریک شما می شوند

شونه صد کش دیره شهر اما نوینّه شه خدا ^^  بارها به شهر دور می رود ولی خدایش را نمی بیند

این خدا نیشته منه گاله سر خنه ، نا که حجاز^  این خدا بالای سر من خانه گلی نشسته نه در حجاز

وقتی ناامنه شمه دیّن ، و مِن دومّه وره ^^^^  وقتی بودن شما امینیت ندارد و من این را می دانم

مه سه توف شنّه تاریخ ، تا بَئیرم زوونه گاز^^^  زبانم لال تاریخ به من تف می‌اندازد اگر کاری نکنم

من نلمّه سگه واش بَئیره ، شمه مرز سره ^^   من اجازه نمیدهم که علف هرز شالیزار شما را بگیرد

من وجین کمبه شمه لتکا دله ، چوئر و چماز ^^ من از باغچه شما علف های هرز را می زدایم

لینگه نمّه مَره دم ، دسته شه کنگلی کلی ^^  پا را کنار مار و دست را در لانه زنبور قرار نمی‌دهم

دومّه باد یارنه آدم ره ، زهر نیش مَر و ماز ^^^   می دانم که زهر اینگونه مار و زنبور، ورم ایجاد می کند

اما نمّه ضربعلی ، شام بخره وره کباب ^^^^^ اما اجازه نمی دهم که ضربعلی شام کباب بره بخورد

یارعلی بچا پلا ، با دِ تا بپلاسّه پیاز    ^^^^^ و یارعلی برنج سرد با دو تا پیاز پلاسیده

وینّی روش گیرمه و قَه کمّه و خومّه به شه‌سود ^می‌بینی‌طغیان‌میکنم‌وفریادمیزنم‌وبه‌سودخودمیخوانم

مثله اون روخنه‌ی ، کرخه و کارون و هراز ^^^^  مانند رودخانه های کرخه و کارون و هراز

تکه ومّه اسا ، خامبه که بخشش هاکنین ^^^  الان دهنم را می بندم  تقاضا می کنم که مرا ببخشید

اگه بَیّه شمه خدمت ، مه زوون خله دراز ^^^^ اگر در خدمت شما زبانم خیلی دراز است

کیوس گورانی