کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

انتظار از منظر حافظ و شریعتی

طایــر دولــــت اگـر بـاز گـذاری بکنـــــــد

یـار بـاز آیـــد و با وصــــل قـراری بکنــــد

دیـده را دستگـه در و گهــر گر چه نماند

بخـورد خونــــی و تدبیــــر نثاری بکنـــد

دوش گفتـــم بکنـد لعل لبش چاره مـن

هـاتـف غیـــــب نـدا داد کـه آری بکنــــد

کـس نیـارد بـر او دم زنــد از قصـّــــه مــا

مگـرش بـاد صبــــا گوش گذاری بکنـــــد

داده‌ ام بـاز نظـــــر را بـه تـذروی پــــــرواز

بازخوانـد مگرش نقش و شکاری بکنـــد

شهر خالی‌ست ز عشاق بود کـز طرفی

دستی از غیب برون آید و کاری بکند

کو کریمـــــی که ز بزم طربش غمـزده‌ای

جرعـه‌ای درکشـد و دفـع خمـاری بکنــد

یا وفـــا یا خبر وصـــل تو یا مرگ رقیــــب

بود آیـا کـه فلک زین دو سه کاری بکنـد

حـافظــــــــا گــر نروی از در او هـم روزی

گـذری بر سرت از گـوشـه کناری بکنــد


حافظ در این غزل نشان داده است که از وضع موجود راضی نیست ، آنچه را هست نپذیرفته و درجستجو و آرزوی تغییر وضع موجود است و صرفاً اتکاء به نیروی غیبی را کافی ندانسته و امیدش به عشاقان و کریمان میباشد.

درمورد امام‌ زمان بجای اینکه با استدلالهای ذهنی و شرح و بسطهای کلامی و فلسفی و عرفانی و فیزیولوزی اثبات کنیم که امام کجا غیب شده و چگونه غیب شده و الآن کجاست و چه جور زندگی میکند و چه میخورد و چه وضعی دارد و غیبت چیست و غایب شدن چگونه است ، بهتراست به این پرداخته شود که اعتقاد به امام زمان و انتظار اصولاًچه ارزشی از نظر زندگی اجتماعی امروز دارد ؟

انتظار اگر اینگونه تلقی شود که منتظر باشید نجات بخشی خواهد آمد و عدالت را مستقر خواهد کرد و بشریت را نجات خواهد داد و آزادی و برابری و تعهد برقرار خواهد شد . این انتظار بدون شک عامل انحطاط خواهد بود . زیرا مردم را قانع میکند به اینکه نجات بشر و استقرار آزادی و عدالت فقط و فقط موکول به ظهور نجات بخش خاص غیبی است و نه هیچکس و کسان دیگر . در اینصورت اعتقاد به غیبت و انتظار و منجی غیبی خاص ، تبدیل میشود به بزرگترین عامل برای دفاع از وضع موجود وتوجیه فسادی که روز به روز بیشتر میشود و باور ظلم پذیری و خوکردن با فساد در مردم نهادینه میگردد .

و این انتظار بهترین ضمانت اجرا و عامل آسودگی خیال و فراغت بال همیشگی جباران و چپاولگران و فریبکاران (زر زور تزویر) خواهد بود . زیرا غیر از منجی غائب ، کسی را نه مسئولیت صلاح است و نه یارای اصلاح ، و مهمتر از آن فرصت بزرگی برای گروهی فراهم خواهد کرد تا با تشبّث و حیله و دسیسه جای نوّاب امام غائب را غصب نموده و به نیابت از امام غائب ، زمام افکار و ایمان و شکل عقاید و سرنوشت مردم را در دست گرفته و خلق را به نام دین به هرجا که خودشان و همدستهایشان ( دو گروه زر  و  زور )  میخواهند برانند . و مردم را از نظر روحی و فکری برده خویش کرده و هرگونه اراده و آگاهی و تشخیص و تعقل و تفکر را از آنها سلب و بجای شناخت مذهبی و خودآگاهی و روشنی ، تقلید فکری و تلقین احساسی و تسلیم کورکورانه را در ایشان تقویت نمایند .

آری اینگونه تلقی از انتظار و امام و منجی غائب موجب شده است تا در عصر غیبت دستگاههای زور و تزویر ،  فرصت طلبی نمایند و با تکیه بر ادعای نیابت امام غائب ، دلباختگان دین و امام را بازیچه خود کرده و با تکیه بر تعصب آنها ، پاک مردان آگاه و مخلص که دعوتگر خلق به روشنایی و حق هستند را در محاق فرو برده و آنها را به سادگی در گمنامی و خواری مطرودشان گردانند .  

بدتر و منحط تر از آن اینست که مردم یک جامعه قدرت انتخاب و تشخیص را نداشته و نتوانند امام گونه ای را به نیابت امام غائب برگزینند و همدستی و همداستانیهای آگاهانه و ناآگاهانه مستقیم و غیرمستقیم (جهل مردم و مرض دوست و غرض دشمن ) ، جهره های تابناک پاکی و هوشیاری و عشق و اخلاص و پایداری و دلیری و دانش را لکه دار و خانه نشین نموده و بجای آنان ناپاکان تیزمغز و پاگان تهی مغز بر سرنوشت روح و ایمان و زندگی و مذهب این جامعه مسلط شوند و امروز می بینیم که اینگونه تلقی و توجیه از عیبت امام زمان و انتظار آن حضرت ، بهترین وسیله برای کسانی شده است که جنایت و ظلم و ستم می کنند و دین و مذهب را آلت منافع گروهی و مادی و سیاسی و معنوی خودشان کرده اند تا به نیابت امام ، از پیروان او کار بگیرند و برگرده اندیشه و اقتصاد و زندگی و کوشش و فعالیت آنها سوار شوند و زمام مذهب ، تفسیر مذهب ، تفهیم مذهب و رسالتی که مذهب برعهده‌ی مردم گذاشته و باید بوسیله امام غائب حقیقی انجام گیرد ، توسط این نائبان دروغین ، به نفع خودشان و گروههای وابسته شان تعهد گردد .  

امّا همین اصل انتظار و اعتقاد به امام زمان اگر درست تلقی و توجیه شود میتواند بعنوان بزرگترین قدرت نفی کننده و نابودکننده فساد و بالاترین عامل کوبنده ظلم و جور و نیز نیرومندترین انرژی برای حرکت به جلو و امید به آینده خواهد بود

انتظار بعنوان یک اصل فطری انسانی و یک اصل فکری اجتماعی ، همواره تجلی غریزه جامعه برای تحرک و تن ندادن به وضعیت موجود و متوقف نشدن در حال و شخصیت کنونی و دل نبستن و رو نکردن به گذشته و نهایتاً رو به آینده رفتن را ، در ذات خویش دارا میباشد .

انتظار بعنوان سنتز و نتیجه دو اصل متناقض ( واقعیت و حقیقت ) ، انسان را به سمت کمال و نجات سوق میدهد . وقتی انسان می بیند که وضع موجود( یعنی همان واقعیتی که در عالم خارج وجود دارد) با وضعیتی که باید باشد (یعنی همان  حقیقتی که در اسلام وجود دارد و به آن معتقدیم) ، تناقض دارد تبعاً به آنچه که هست و وجود دارد " نه " میگوید و به سمت تغییرواصلاح گام برمیدارد . بی تردید کسیکه گوش به در دارد و چشم به راه ، دل به خانه نمی نشیند .

انتظار بعنوان جبر تاریخ و اصل لایتغیر ، باعث میشود تا انسان منتظر برای مشارکت در انقلاب آینده که ممکن است همین فردا باشد ، دیگر آدم  واافتاده و واخورده و واداده‌ نباشد ، بلکه آدم  آماده‌ای شود که هم از نظر فکری ومعنوی وهم از نظر عملی ومادی آماده باش است تا فرمانده از راه برسد و شیپورجهاد نواخته شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد