کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

وصیت امام حسین (ع)

هنگامیکه‌ حضرت‌ امام حسین (ع) می‌خواستند از مدینه‌ منوّره‌ به‌ مکّه‌ مکرّمه‌ حرکت‌ کنند ، وصیّت‌نامه‌ای‌ نوشته‌ و آن‌ را به‌ خاتم‌ خود ممهور نمودند و سپس‌ آن‌ را پیچیده‌ و به‌ برادر خود محمّد بن‌ حنفیّه‌ تسلیم‌ نمودند. و پس‌ ازآن‌ با او وداع‌ نموده‌ و درنیمه شب‌ سوّم‌ شعبان‌ شصت‌ هجری‌ با جمیع‌ اهل‌ بیت خود به‌ سمت‌ مکه‌ رهسپارشدند .
و آن‌ وصیّت‌ چنین‌ است‌ :
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
هَذَا مَا أَوْصَی‌ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی‌طَالِبٍ إلَی‌ أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّه :

إنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ. وَأَنَّ مُحَمَّدًا صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، جَآءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ. وَأَنَّ الْجَنَّه وَالنَّارَ حَقٌّ. وَأَنَّ السَّاعَه ءَاتِیَه لاَ رَیْبَ فِیهَا. وَأَنَّ اللَهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی‌ الْقُبُورِ .
إنِّی‌ لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِی‌ أُمَّه جَدِّی‌ مُحَمَّدٍ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ ؛ أُرِیدُ أَنْ ءَامُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهَی‌ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَأَسِیرَ بِسِیرَه جَدِّی‌ وَسِیرَه أَبِی‌ عَلِیِّ بْنِ أَبِی‌ طَالِبٍ علیه‌السلام .
فَمَنْ قَبِلَنِی‌ بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَهُ أَوْلَی‌ بِالْحَقِّ، وَمَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّی‌ یَقْضِیَ اللَهُ بَیْنِی‌ وَبَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ؛ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ .
وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی‌ إلَیْکَ یَا أَخِی‌؛ وَمَا تَوْفِیقِی‌ إلاَّ بِال لَهِ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإلَیْهِ أُنِیبُ .
وَالسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَعَلَی‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی‌. وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّه إلاَّ بِاللَهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ .
بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم‌
اینست‌ آن‌ وصیّتی‌ که‌ حسین‌بن‌علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ به‌ برادرش‌: محمّد که‌ معروف‌ به‌ ابن‌ حنفیّه‌ است‌ می‌نماید :

حقّاً حسین‌ بن‌ علیّ گواهی‌ می‌دهد که‌ هیچ‌ معبودی‌ جز خداوند نیست‌؛ اوست‌ یگانه‌ که‌ انباز و شریک‌ ندارد . و به درستی که‌ محمّد صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌  ، بنده‌ او و فرستاده‌ اوست‌ که‌ به‌ حقّ از جانب‌ حقّ آمده‌ است‌. و این‌که‌ بهشت‌ و جهنّم‌ حقّ است‌، و ساعت‌ قیامت‌ فرا می‌رسد و در آن‌ شکّی‌ نیست‌. و این‌که‌ خداوند تمام‌ کسانی‌ را که‌ در قبرها هستند برمی‌انگیزاند .
من‌ خروج‌ نکردم‌ از برای‌ تفریح‌ و تفرّج‌؛ و نه‌ از برای‌ استکبار و بلندمنشی‌، و نه‌ از برای‌ فساد و خرابی‌، و نه‌ از برای‌ ظلم‌ و ستم‌ و بی‌دادگری‌ !
بلکه‌ خروج‌ من‌ برای‌ اصلاح‌ امّت‌ جدّم‌ محمّد صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ است . من‌ می‌خواهم‌ امر به‌ معروف‌ نمایم‌، و نهی‌ از منکر کنم‌؛ و به‌ سیره‌ و سنّت‌ جدّم‌، و آئین‌ و روش‌ پدرم‌ علیّ بن‌ أبی‌ طالب‌ علیه‌ السّلام‌ رفتار کنم‌ .
پس‌ هر که‌ مرا بپذیرد و به‌ قبولِ حقّ قبول‌ کند ، پس‌ خداوند سزاوارتر است‌ به‌ حقّ . و هر که‌ مرا در این‌ امر ردّ کند و قبول‌ ننماید ، پس‌ من‌ صبر و شکیبائی‌ پیشه‌ می‌گیرم‌ ، تا آن‌که‌ خداوند میان‌ من‌ و میان‌ این‌ جماعت‌ ، حکم‌ به‌ حقّ فرماید ؛ و اوست‌ که‌ از میان‌ حکم‌‌کنندگان‌ مورد اختیار است‌.
و این‌ وصیّت‌ من‌ است‌ به‌ تو ای‌ برادر! و تأیید و توفیق‌ من‌ نیست‌ مگر از جانب‌ خدا ؛ بر او توکل‌ کردم‌ ، و به‌ سوی‌ او بازگشت‌ می‌نمایم‌ . و سلام‌ بر تو و بر هر که‌ از هدایت‌ پیروی‌ نماید. و هیچ‌ جنبش‌ و حرکتی‌ نیست‌ ، و هیچ‌ قوّه‌ و قدرتی‌ نیست‌ ؛ مگر به‌ خداوند بلند مرتبه‌ و بزرگ‌ .

یک یا حسین ما را بس

این روزها ایران حال و هوای عزا دارد و دلهای غالب ایرانیان بیشتر از دیگر اوقات ( غیر محرم ) بی آنکه خود علت آن را بدانند یا بخواهند ، غمزدهاند .

متأسفانه درمیان ما کربلا و صاحب آن ، آنچنان که باید شناخته نشده است . و تأسف‌بارتر اینکه فلسفه‌ی عزاداری و شعارهای حیات بخش آن سخت دچار آسیب شده‌اند .

نمی‌شود انکار کرد که بعضی از شعارهای موجود در دین ما ، بسیار عوام زده شده است . نوحه می‌نویسند و می‌نویسیم ولی به مسائل روز کاری نداریم . از نصیحتهای سیدالشهدا سخن می‌گوییم ، ولی به کاربردهای آن در زمان حال بی توجهیم . خیلی که همّت کنیم فقط تاریخ کربلا را می‌گوییم ، ولی به کربلا و حسین‌ها و کوفیان و یزیدیان معاصر چندان کاری نداریم .

امام حسین در استدلال خود مبنی بر رد بیعت با یزید می‌گوید :  یزید قاتل نفس محترمه است و مثل منی با یک قاتل نمی‌تواند بیعت کند .

اینکه چه کسی به دست چه کسی کشته شده  یا می‌شود یا خواهد شد! از نظر قرآن مهم نیست، مهم این است که انسانها بناحق نباید به دست همدیگر یا توسط ماموران خاطی حکومتها کشته شوند .

بعضی‌ها از قضا گاه در باره قیام حسینی خوب حرف می‌زنند و خوب می‌نویسند، مثلا از تعداد مشکهای خیمه گاه و چادرهای حرم سیدالشهدا به خوبی  سخن می‌گویند و صاحب پژوهشهای برتر می‌شوند ! اما نسبت به مسائل پیرامونی خود بویژه اگر قرار باشد برای آنها بار امنیتی داشته باشد ، هیچ حساسیتی نداشته و ندارند . شنیدن یا نشنیدن این گونه خبرها که شهروندی در زندان یا درغیر زندان کشته شده است ، برایشان تفاوتی نمی‌کند . البته احتمالاً چون مرگ برای همسایه خوب است اینگونه‌اند و الّا اگر کسی کشته می‌شد که میزان آقازادگی‌اش چند درجه بیشتر بود ، ........................

بگذرم ، اما شما نگذرید!

امام حسین در وصیت‌ اش  اصلاح امت جدش را طلب می‌نماید و اراده اش در خصوص امر به معروف و نهی از منکر را آشکار می‌سازد و رهیافت به سیره‌ی جد و پدرش را در دستور کار عملی خویش قرار میدهد . آیا این رهنمودی بر ما نیست تا بعنوان امت جد او ، با شناخت ارزشها و گرایش به آن و پرهیز از ضدارزشها ، خود را اصلاح نمائیم . 

 به نظر من در محرم امسال اگر به همین یک نکته توجه کنیم، کفایت می‌کند . مهم میزان حسینی شدن هر یک از ما در این زمان و زمانه این است که تا چه حد در تحقق آرمانهای حسینی عمل کرده‌ایم .

و الّا شک نباید کرد که "دین عافیت " را برگزیده‌ایم . همان راهی که حسین(ع) ازآن کناره گرفت . یعنی راهی که دیگران را در بلا می‌خواهیم و خود در نهایت کوفی‌وار برای گرفتاری آنها غصه می‌خوریم و احتمالا اشکی هم می‌ریزیم .

حسین اصلاح‌گر و ذبیح

یکسال قبل وقتی این وبلاگ کار خود را آغاز کرده بود در آستانه محرم قرار داشتیم و لذا حقیر توفیق آنرا داشتم که با نگارش مقاله سریالی با حسین در صحنه (در سه قسمت) ، فضای وبلاگ را متبرک به نام و مرام و منش و گفتار امام حسین (ع) و یارانش نمایم .

در آن نوشتار گزیده‌ای از بارزترین فرمایشات پربار سالار شهیدان حسین (ع) که حکایت از منویات و تفکر و نگرش و اهداف و مقاصد ایشان داشت مورد بررسی قرار گرفت و طی آن ، این امام همام را از هرگونه تفسیر به رآی صاحبنظران مبرا دانسته و اظهار شد که تمامی صحنه های کربلاء در حقیقت بخشی از نمایشنامه عشق‌ورزی حسین و یارانش بود که به کارگردانی حسین (ع) به نمایش در آمد . و البته اجرای این نمایش از روز هشتم ذی الحجه بهنگام خروج اجباری حسین از مکه آغاز و بالغ بر یکماه ( 32 روز) به اوج خود رسید تا آنجا که صحنه‌های پایانی آن براساس سبک خاص و منحصر بفرد ادبی و هنری ، با عنوان سبک عاشورایی بر جریده خلقت نقش بست و جاذبه‌ی آن قرنهای متمادی هرساله طی 10 روز محرم مشتاقان را بمنظور مرور و مشاهده تکراری خویش به تماشاخانه‌ها ( یعنی تکایا و حسینیه‌ها ) میکشاند تا تصویر مجازی آن نمایش مسحورکننده را بازسازی و بازبینی کنند .

بدیهی است این بخش از دوران زندگی حسین و یارانش هرگز قابل تحلیل و بررسی‌های عقلانی و منطقی معمول نیست . زیرا 32 روز پایانی عمر امام حسین (ع) که از هشتم ذی الحجه سال 60 قمری (هنگام عزم خروج از مکه  و ایراد خطبه عرفه در روز نهم ذی الحجه ) آغاز شده بود و تا روز دهم محرم که آن امام همام با الهام گرفتن از فلسفه قربانی ، خویشتن را دقیقاً با یکماه تاخیر ( یکماه بعد از عید قربان دهم ذی الحجه ) به قربانگاه کربلا رسانده بود ، به هیچوجه دارای شرائط زمینی و این‌جهانی نمی‌باشد تا با فرمولهای حسی و عقلی معمول ما انسانهای ناسوتی قابل محاسبه و مکاشفه باشد بلکه حس و حال و شرائط درونی و روحی امام و یارانش کاملاً  ملکوتی و لاهوتی و آن‌جهانی بوده و ما انسانهای قابیلی بجز تجلیل و تعظیم و تکریم و تقدیس از امام و یارانش نه قادر به کاری دیگر هستیم ونه تکلیفی غیر از آن داریم . و اگر مقرر باشد ( تا به هنگام اقتضاء ) این بخش از عمر امام و یارانش را الگو قرار داده و از آن درس بگیریم . فقط و فقط اختصاص به آن لحظه دارد که ما انسانهای قابیلی در بزنگاههای عشق‌ورزی خویش نخواهیم به قربانی کردنهای تمثیلی و نمایشی و مجازی به پیشگاه معبود ، بسنده نموده  و بخواهیم هابیل‌وار تمامی داشته‌های خویش را در قالب یک قربانی ارزشی و حقیقی به معشوق پیشکش نمائیم ، در اینصورت با الهام و الگو برداری از این بخش از عمر 32 روزه میتوان راه پرواز و عروج به سراپرده‌ی یار را پیش گرفت و به وصال دست یافت .  

ولی آنچه که از امام حسین (ع) میتواند در زندگانی ما انسانهای زمینی هدایتگر باشد ، در حقیقت رهنمودها و سیره این امام از ابتدای عمر پر برکت تا لحظه خروج از مکه میباشد . که عصاره و مرکز ثقل آن رهنمودها در وصیت‌نامه امام بهنگام خروج از مدینه به قصد مجاور شدن خانه کعبه ، تجلی نموده است . فی الواقع این وصیت‌نامه نمایانگر تکلیف و هدف حسین برای انجام مسئولیتش بعنوان یک امام میباشد .

در وصیت‌نامه دلیل خروج امام از مدینه (بعد از تحمیل بیعت با یزید از طرف والی مدینه) بوضوح مشخص شده است و آن دلیل ، چیزی جز " اصلاح امت جدش از طریق امر به معروف و نهی از منکر " عنوان نگردیده است :

إنما خرجت لطلب الإصلاح فی امة جدی(ص) أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب

امام با بیان این جمله در حقیقت وظیفه و تکلیف خویش را بعنوان یک امام تشریح می‌نماید . بخوبی مشهود است که  تکلیف امام حسین علیرغم دیدگاه بسیاری از زعیمان‌حوزه علمیه قم ، تشکیل حکومت اسلامی نیست . کاملاً مشخص است که تکلیف امام حسین برخلاف دیدگاه مجاهدان و مبارزان انقلابی ، مبارزه با حکومت ظالمانه ی اموی و یزیدی از طریق جنگ و جدال و قتال و براندازی نیست .

بلکه کار امام و وظیفه‌ی او بدانگونه که امام  در این وصیت‌نامه بر آن تاکید نموده است ، اصلاح امت جدش ( یعنی مسلمانان ) میباشد . و از همه مهمتر پروسه این اصلاح از طریق ضرب و شتم و فشار و زندان و شلاق و جاری نمودن ولایت جبری و مطلقه بر امت محمد ( مردم ) نیست ، بلکه فرآیند این اصلاح را از طریق امر به معروف و نهی از منکر و معرفی سیره پیامبر و پدرش به امت جدّش (آنهم با عمل کردن به آن سیره ) اعمال مینماید .

و بدرستی همین است و جز این نیست که اگر امت محمد اصلاح شده باشند هیچگاه ، فریب مکر و تزویر ظالمان یزیدی را نخورده و ظلم پذیر نخواهند بود . و لذا اگر امت محمد اصلاح شوند خود بخود حکومت ستمگران را بر انداخته و حکومت صلح و عدالت و آزادی را برقرار خواهند ساخت .

پس اگر شیعه آن امام هستیم و خود را پیرو آن امام میدانیم ، بیائیم ده روز محرم از سال را تجلیلگر و تکریم‌گر بزرگی و جلال و عظمت امام و یارانش باشیم و بقیه سال را تحلیلگر و محقق بوده و با تکیه بر سیره آن امام  فرآیند اصلاح را بر خویشتن ، جاری و ساری سازیم . و با اینکار از صفات و خصائص انحرافی یزیدی خلاصی یافته و متخلق به خلقیات و خصائص حسینی گردیده تا بدون شرمساری از آن بزرگوار ، دهه اول محرم را به تجلیل و تکریم و مدح آن بزرگوار بنشینیم . نه اینکه اصلاح نشده و با برخورداری از روحیات یزیدی در مجالس تکریم امام حسین شرکت نموده و ضمن بزرگداشت عظمت آن بزرگوار ، ثناگوی یزیدیان و ستمگران شویم .       

هدایت

اللهم لا تومنی  مکرک و لا تونسنی ذکرک و لا تجعلنی مع الغافلین

من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی           تو نصف جهان هر وجبت ترمه و کاشی

چند روز پیش همسرم بسیار رندانه زندگی کوفتی زیر خط فقری و پر از مشکلات‌مان را به رخم کشید و (کوچکی خانه و کهنه بودن لباسها و خالی بودن یخچال و حساب بانکی و سفر نرفتن از خیلی وقت‌پیش ) را بطور مستدل از علائم آن برشمرد و من هم مثل بز اخوش ضمن تائید فرمایشات عیال ، توجه وی را معطوف به شرافتی که بر سر زندگی فقیرانه ما سایه انداخته می‌نمودم . بالاخره به هر ضرب و زوری بود عیال را خر نموده و بیچاره مسرور و خوشحال از این سرمایه زوال ناپذیر ( یعنی شرافت ) از من تشکری کرد و رفت تا با خواندن نماز خداوندگار را نیز شاکر باشد . و من هم به گوشه‌ی خلوتی خزیده و به زبان شطح ، شروع کردم به کل‌کل با آفریدگار ، که یکهو  یکی از این ملک‌های مقرب خدا که داشت سوت زنان از فراز آسمان رد می شد هوس کرد بیاد سراغ من تا با  سر به سر گذاشتن من ، بی حرمتی های من به خدا را تلافی نماید .

ابتدا از حالمان پرسید و جویای اوضاع ما شد ؟

ما هم به ایشان گوشزد کردیم که حالمان به جد خوب است تا دست از سر ما بردارد ، ولی او ول کن نبود و میخواست به جناب من ثابت کند که در احوالات خوبی به سر نمی‌برم و دلیل آن هم عدم وجود شرافت در مرام من است و کمترین دلیلش را نیز همین شیره مالی سر عیال اقامه میکرد و اینگونه نتیجه میگرفت که نیاز شدیدی به هدایت دارم . بالاخره  زورچپان به من فهماند که آنقدرها هم که فکر میکنم اوضاعم روبرا نیست و بعد ساعت و اندی کاملاً توجیه شدم که طریقت راه بر من سخت پوشیده شده و نیاز مبرم به هدایت دارم .

جناب فرشته به ما نگاهی عاقل اندر سفیه کرد و با لبخندی بفرمود : " نه ، ازت خوشم اومده می خوام بهت حال بدم ! ، سفارشتو پیش خدا می کنم " . این را بگفت و بال بال زنان رفت توی ابرها ، اول کوچیک شد و بعد ناپدید !

من که زیاد نفهمیده بودم این ملک خدا چی گفت ، ولی از این باب که  بال از سر کچل من برداشته و به همان ملکوت پیوسته بود بسیار خوشحال بودم .

دیشب پای تلویزیون نشسته بودم و به نصایح یکی از آخوندهای در حال موعظه هفت شبکه تلویزیونی گوش میدادم ناگهان هدایت گاه من تحریک شد و هوس کردم که ای کاش به مقدار ناچیزی در مسیر هدایت قرار میگرفتم . هنوز آرزویم از مخیلات من سر بر نیاورده بود که در همین هنگام  ملکی بال‌زنان آمد و دود و دمی راه انداخت و بفرمود :  " ببخشید آقای شاسکول شمائید ؟؟ "  گفتم بله خودم هستم ، گفت : مثل اینکه هدایت می‌خواستید ؟!   گفتم ببخشید شما ؟!  گفت من ملک مخصوص عملیات هدایت هستم ، چند روز پیش اسم شما رو یکی از دوستان به خدا سفارش کردند ، خدا هم به کارگزینی نامه زدند ، آنها هم به ما ابلاغ کردند ، ما هم آمدیم سر وقت شما !  با تعجب لبخندی زدم و گفتم ،  آها  اون فرشته رو می‌گید ؟!  بالاخره کار خودشو کرد ؟!  و بعد اضافه نمودم : ببخشید قبل از انجام  عمل شریف هدایت  می‌تونم یه سوالی از محضرتون بپرسم ،  بفرمودند که بپرس جانم !

همچنان با تعجب پرسیدم که : در دم و دستگاه خداوند باری تعالی این قضیه‌ی هدایت آدمها ، قطعاً کشکی نیست  و من هم به هر حال نیاز به اون دارم ، ولی میخوام بدونم اون دوست پر نفوذتون ، چند روز پیش چه طور تشخیص داد که این حقیر نیاز فوری و وافر به تکان معنوی دارم ؟!

ملک هدایت همچنان که بال می‌زد ، تلویحا فرمود که این فضولی‌ها به شما نیامده ، بعدشم خدا هر که را بخواهد و استعداد هدایت داشته باشد ، هدایت می فرماید ، و تازه شاید هم شخص آبروداری در حق شما دعا کرده باشد ! و شاید هم خودت یک کاری کردی که خدا بهت حال داده ! مفهوم شد ؟! حالا دیگه زیادی حوصله ی منو سر نبر راه بیوفت !

فرشته طنابی به طوق گردن ما انداخت و با چوبی که سرش ستاره ای داشت یک دودی تولید کرد و مرا با سرعت نور به وسط دود کشاند و من هم که نمی‌خواستم تغییر حال بدهم و دلم برای گذشته تنگ می شد ، مادام به پشت سرم نگاه می کردم و .............................

و خلاصه از دیشب تا الان من بدون آنکه بفهمم از کجا خوردم ، مدام  دچار دل پیچه های فلسفی می‌شوم  و آروقهای ناهنجاری از خود خارج می‌کنم و از سرگیجه‌های بغرنج ناشی از یأس فلسفی دائماً به در و دیوار می‌خورم  و متأسفانه از فرشته هم خبری نیست ، و در کف آنم که بدانم کدام پدر آمرزیده در حق ما حرکت زده و دعا کرده ، که البته خانه‌اش آباد . خدائیش شما اگه خواستید منبعد در حق کسی دعا کنید ، خیر ببینید قبلش به طرف یه ندا بدید که خدای ناکرده شوکه نشه .

علی ایّحال ، من ماندم و حوضمان و خدا  در یک شهر دیگر و آینده‌ای بسیار نامعلومی که به سرعت نور در حال تغییر است و اما حتّی یک هوا در حجم و اندازه من نمی‌گنجد که بتوانم آنرا هضم کنم !!