کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

واپسین روزهای اسفند

واپسین روزهای اسفند است

نرخ صوت‌قناریان چنداست؟!
در خیابان نشسته تکیه به کاج
پسرک چوب عود کرده حراج
بوی کبریت و عود می آید
از دلش بوی دود می آید!
دوره گرد نسیم چرخی زد
تلنگر به روح برخی زد

         ****

واپسین روزهای اسفند است

ماهی ازرقص‌خویش شرمنده است
چشم آبی دختری تنها
گره خورده به تنگ ماهی ها
دختری با نگاه دریایی
حسرتی قدِّ تُنگ یک ماهی
دستی از جنس عشق ، پنهانی
آمد  این  روزهای  پایانی
ماهی سرخ را به دختر داد
اشک دریا میان تُنگ افتاد
چشم ماهی که محوِ دریا شد
روزی هر دوشان مهیّا شد
           ****
واپسین روزهای اسفند است
موسم کشت و کار و پیوند است
باغبان ! باغ را هَرَس کردی؟
شاخه راصاف‌و پیش‌وپس کردی؟
شاخه ی زائدی تناور شد
باعث اُفت رشد باور شد
شکّ و تردید را قلم کردی؟
ساقه ی عشق را عَلَم کردی؟
تقویت کن نهال ایمان را
خاک اندیشه های گلدان را
ریشه ی استوار بینش را
بهترین باغ آفرینش را ...
         ****
واپسین روزهای اسفند است
موعد توبه ی خردمند است
سطح آیینه غرق زنگار است
غفلت و تیرگی پدیدار است
رنگ دلهای ما چرا تار است؟
لَکّه بر پرده های پندار است
شیشه ی چشم ها غبارآلود
از پس پرده های خاک اندود
غصه پیغام دلخوری آورد
دوده ی کینه سینه را پر کرد
ما که از عاشقی خبر داریم
کینه ها را ز سینه برداریم
دل خود را که شستشو کردیم
سوی معشوق خویش برگردیم
            ****
واپسین روزهای اسفند است
این سلامی زمهرو پیوند است
لحظه های شکوه لبخند است
اهرمن زین شکوه در بند است
چه کسی  در گذار آخر  سال
از عملکرد خویش خرسند است؟!