ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
از روز 27 ذیالحجه سال 60 هجریقمری ، هنگامیکه حربنیزبدریاحی در منطقه کوه " ذوحسم " راه را بر امامحسین(ع) سدّ کرد ، تا روز دوم محرم سال 61 هجریقمری ، که امام پای در خاک کربلا نهاد ، بر امام بسیار سخت گذشت . هرچند امام نسبت به سرنوشت محتوم خویش مطلع بود و از زمانیکه حضرترسول(ص) وی را در جریان خواست و مشیت خداوند قرار داد و از پی همین خبر ، بر مرکب مرگ نشست و از مکه خارج شد ، امام بارها و به اشکالمختلف ، شهید شدن خویش را مطرح نموده بود . ولیکن اکنون که حر ریاحی راه رفتنش به کوفه و نیز برگشتنش به مکه و یا مدینه را ، بسته بود و او بناچار از مسیری نامعلوم تحتتعقیب سایهوار حر و سپاهش ، طی طریق میکرد ، نمیدانست مشیت و اراده خدا چگونه و کجا تحقق خواهد یافت . اکنون در وضعیت و شرائط نگران کنندهای قرار گرفته بود و بیم آن داشت ، که نکند اشتیاقش جهت دیدار معبود بی پاسخ بماند و یا زمان وصالش به معشوق طولانی شود . و لذا طی پنج روز 28 ذیحجه تا دوم محرم را که بلاتکلیف یکی یکی از منازل البیضه و عذیبالهجانات و قادسیه و قصربنیمقاتل میگذشت بر التهاب و تشویش اش افزوده میشد . تا اینکه در روز دوم محرم به مکانی رسید که با ورود به آن آرامشی قلبش را فرا گرفت و تسکینی بر التهاب درونش فائق آمد . نام سرزمین را جویا شد ( ما اسم هذه الارض ) ؟ چون نام کربلا پرده گوشش را نوازش داد ، بی اختیار فرمود :
اللهم انّی اعوذ بک من الکرب و البلاء
پروردگارا از اندوه و بلا به تو پناه میبرم .
برای خواندن فرمایشات امام در این سه روز مطالب ذیل را قرائت مینمائیم .
*********
عذیب الهجانات(هنگامیکه حرّ بدستور ابنزیاد بر سختگیریاش نسبت به امام افزود ، امام طی خطبهای ):
انه قد نزل بنا من الامر ما قد ترون و ان الدنیا قد تنکّرت و تغیّرت ............. الا ترون الی الحقّ لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه ، لیرغب المومن فی لقاء ربّه محقّاً فانّی لا اری الموت الّا السّعاده والحیاه مع الظالمین الّا برما
ای یاران من ، میبینید که چگونه بلا و شدت برما وارد گردید . همانا راه ورسم روزگار وارونه شد و صورت کریه آن پدیدار گشت ........................... آیا نمیبینید که کسی به حق عمل نمیکند و برای باطل انتهایی نیست ؟ در چنین وضعی یک مرد خدا باید طالب مرگ باشد و بدون تردید ، لقای پروردگار خود را آرزو کند ، و من در این شرائط مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ذلت و ننگ نمیبینم .
کربلا ( وقتی به سرزمین کربلاء رسید و دانست آنجا کربلاست ) :
هذا موضع کرب و بلاء ، انزلوا ، هاهنا محطّ رحالنا و مسفک دمائنا و هنا محلّ قبورنا بهذا حدّثنی جدّی رسولالله
این مکان اندوه و سختی و بلا است ، رحل اقامت بیفکنید ، بخدا اینجا محل خوابیدن شتر ما و جای ریخته شدن خون ما و قتلگاه و مدفن ماست و همین را جدّم رسول خدا به من خبر داد .