ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
رسالت
شریعتی ،
دمیدن ذره ذره روحش که میوه
ممنوعه بود
در کالبد انسان عصرخویش ، و هبوط آنان
از کویری که به زعم
خویش بهشت میپنداشتند .
رسالت او در نوشتههای (کویر، هبوط ، گفتگوهای تنهایی) ، مارا به اندیشهای راه ننمود ، بلکه بها ندیشیدن راهبر بود .
و مبارک باد بر آنانی که از او اندیشیدن را ، چراغ راه کردند و نه اندیشه را .
گویند روزی وارد کلاس شد . در خویش بود پس از چند بارقدم زدن در سکوتی که کلاس را فراگرفته بود گچ را در دست گرفت وقسمتی از تخته ” سیاه ” را چنین سفید کرد :
در عدم هم زعشق بویی هست ، گل گریبان دریده میآید
آنگاه چنین ادامه داد ، درس امروز همین ، و از کلاس خارج شد .
سخت است ، سخن گفتن از روی اخلاص ، در مورد شخصی که سراپا وجودش دوست داشتن ، عشق ، محبت ، درد ، آگاهی و رنج بود .
سخت است ، سخن گفتن از روحی که به مرید نیاز نداشت ولی پیام داشت ، و اما نه پیامی که چنین کن و چنان نکن .
بدیهی است " روحی که پیام دارد و مرید نمیطلبد ، همیشه در رهگذر زمان چشم در راه آشنایی است " .
او درد انسان بود و رنج انسان بر دوش داشت . او جرعه آگاهی سرکشیده بود و دوست داشت کویر را گلستان کند که رسالت انسان را چنین یافته بود.
ما پدران و مادران نسل پیشین ، چه خلف باشیم چه ناخلف ، اذعان داریم که او درد هستی ، رنج بودن ، شور شدن ، امید پرکشیدن و پرواز بود .
آری ، ما فرزند زمان خویش بودیم و شما فرزندان زمان خویش . مگر نه اینست که کل یوم هو فی شان .
او به ما چیزهای بسیاری آموخت ، و از جمله اندیشه کردن و چگونه اندیشیدن ، و البته نه " چه اندیشیدن " .
او به ما تاتی کردن آموخت ، راه رفتن آموخت ، و البته نه به کجا و کجاها رفتن .
اصولاً مردانی که جانمایهی تاریخ باشند دوباره و هماره سربرآورند ، نه در سیمای شخص و قامت قهرمان همچون (قیصر، پاپ و .... ) ، بل در سیمای مهربانانه پیامبران و رسولان ، نه با جبرئیل متصل به وحی ، بل چونان آدمی با اتکاء به فهم ، هماغوش با ذره ذره عشق و ایمان و کرامت .
آری خواهند آمد راستقامتان جاودانه تاریخ ، آنهم درست در زمانیکه استعدادهای یک انسان و یا جامعه انسانی ، در قربانگاه عرف و مذهب و آیین و تعصب و جهل و خرافه ، هر لحظه و هر روز و هر شام به مذبح میرود و در سایه تحکم قدرت ، حقوقشان که در جبروت خلقت ” فخر” خدا بوده و هست ، توسط قاسطین و مارقین و ناکثین ، قربانی میشود و با ” زر “ و ” زور ” و “ تسبیح “ به خاطره کثیف تاریخ سپرده میگردد .
و نیز او به ما آموخت : بیش از خواندن بیندیشیم ، که در اندیشیدن ( نه در عمل ) ، بقول شمس گرفت و گیر نیست . آنجا دنیای آزاد آزاد آزاد است . مبادا و مباد ، اندیشهها و باورهایمان ، شخصیت و وجودمان باشد . چرا که از ترس فرو ریختن باورهامان و شکست اندیشههامان واز کف نهادن دستاوردهایمان که منی بر من هایمان هستند ، چشم و گوش را بر نقد و شنیدن چیزهایی که فراخور حالمان نیست ، خواهد بست . و راه را بر تغییر و تکامل و دگردیسی ، ناهموار و ناممکن خواهد ساخت .
پس بر ما و بر شما باد " اندیشیدن " ، و نه اندیشه ، که اصلیترین میراث شریعتی همین بوده و هست .