کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد
کندوی عسل غیاثکلا

کندوی عسل غیاثکلا

اگر فکر تو با ما یار باشد *** در این کندو عسل بسیار باشد

روایتی ناشنیده از امام موسی صدر

روایت سیمین دانشور از دیدار با امام موسی صدر


مجله گوهران در سال 85 مصاحبه‌ای پیرامون نیما یوشیج با سیمین دانشور چاپ کرده که او در این مصاحبه خاطراتی را از موسی صدر و نیما و جلال بیان کرده بود . بخشی از حرف های سیمین دانشور بدین شرح است :

«موسی صدر خیلی خوش تیپ بود . غروب بود ، موسی صدر اومد ، در زد . اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود . چشم‌های خاکستری ، درشت ، زیبا ، لباس آخوندیش هم شیک ، از این سینه کفتری‌ها ، من در رو باز کردم .
گفتم : ببینم ! شما امامی ، پیغمبری ! تو حق نداری این‌قدر خوشگل باشی ! خندید ، گفت : جلال هست ؟ گفتم : آره ، بیا تو . اومد تو . نیمام که همیشه این‌جا بود……. دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم .
نیما تو خاطراتش نوشته که : سیمین محو جلال و جبروت امام موسی صدر شد و چایی ما رو خودش نداد و منم چایی نخوردم .
موسی صدر سه چهار روز این‌جا موند . نیما خیلی حسودیش شد . نیما خیلی وسواسی بود . باید چایی رو خودم می‌ریختم . تفاله نداشته باشه . سرش هم این‌قد خالی باشه . خودمم می‌دادم بهش . من محو جمال صدر شدم . خیلی زیبا بود . بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم . او رئیس نهضت امل در لبنان بود . «سووشون» رو او به عربی ترجمه کرد . آورده بود برامون . بعد ما رو به قم دعوت کرد که دیگه بیرونی و اندرونی بود . ولی می‌دیدمش . شام و نهار اینا می‌دیدیمش .»


نقل از مجله‌ گوهران (ویژه‌ نیما یوشیج)، 13دی1385


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد